به خاطر حضور کم در دانشکده و جدا بودن کلاسهای ما از بچه های کارشناسی، با تعداد کمی از بچه های کارشناسی دوستم که بیشترشون علاقمند به مسائل زنانند و در برنامه های مختلف دیده بودمشون. یکی از دوست داشتنی ترین و باسواد ترینهاشون زینب بود. زینب با اون اندام لاغر و باریک و روسریش . اخبار دانشکده را بیشتر ، از اون و نسیم می گرفتم. یادمه در اعتراضات دانشجویی به من و لیلا گفت، نمی خواهید از دانشجوها حمایت کنید؟ ما هم گفتیم چرا که نه؟ به شرطی که شما هم با ما برای بازی ایران- بوسنی بیایید استادیوم آزادی. زینب گفت قبول. فرداش ما بچه ها رو جمع کردیم و رفتیم تجمع دانشجوها به خاطر اخراج استادها و چند روز بعدش هم او آمد استادیوم آزادی.

 همان روزی که قرار بود در دانشگاه امیر کبیر فیلم آفساید را نمایش بدهیم و بعد هم کمپین دفاع از آزادی ورود زنان به ورزشگاهها را معرفی کنیم، حکم تعلیق دوترمه او را شنیدم و خیلی ناراحت شدم و تا همین چند روز قبل نمی دانستم یکی از موارد اتهامی او نداشتن پوشش اسلامی بوده. ما که از این بلندگوها نداریم که از مظلومیت زینب بگیم ، راه دیگری هم برای احقاق حق خود نداریم. تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که نوشته زینب رو اینجا بذارم.

 زینب، ساکن خوابگاه بود و حالا که  خوابگاه بهش ندادند مطمئنا براش سخته که مثل گذشته به دانشکده رفت و آمد کنه، وقتی هم که برگرده من دیگه فارغ التحصیل شدم. این قضیه خیلی ناراحتم می کنه ... ولی برای ثابت نگه داشتن ( و حتی افزایش) سطح نارضایتیم لازمه.

 

                         محرومیت از تحصیل به خاطر روسری

 

     اشتباه نکنید این مقاله درباره دختران دانشجو و دانش آموز ترکیه ای یا دانش آموزان فرانسوی نیست که به دلیل مغایرت روسری به عنوان یک نماد مذهبی با قوانین سکولار حاکم بر محیط های آموزشی این کشورها از تحصیل بازمانده اند، بلکه درباره تحمیل یونیفرمی خاص ( مقنعه ) به دانشجویان دختر ایرانی است .

    از ابتدای قرن گذشته پوشش زنان در ایران همواره مسئله ای جنجال برانگیز بوده است . از فمنیست های ابتدای قرن بیستم که می خواستند به جای چادرهای سیاه قجری لباس های رنگی برتن کنند و با برخوردهای خشن عده ای از متحجرین روبروشدند، تا کشف حجاب رضاخانی که باز هم با خشونت در پی آن بود که نداشتن پوشش خاصی را بر زنان تحمیل کند . بعد از انقلاب اسلامی و در پی آن انقلاب فرهنگی کوشش های مردان جهت تعیین پوشش زنان تداوم یافت . اما در برابر این سیاسیت های میلیتاریستی و پدرسالارانه همواره زنانی بوده اند که کوشیده اند پوشش شان را خودشا ن انتخاب کنند . زنانی که خود را شهروند می پنداشتند و نه سرباز. این تحمیل ها را می توان ناشی از« سیاست کالبد شکافانه بدن انسان » دانست ، که به تعبیر فوکو درعصر مدرن درنهادهایی چون ارتش ، بیمارستان و دانشگاه بر بدن افراد تحمیل می شود. سیاستی که  درسراسر قرن بیستم و بیست و یکم بر زنان ایرانی تحمیل شده است . این سیاست که مبتنی بربدن به منزله یک ماشین و محاصره آن از هر سو است، در عصر مدرن در کناراعمال سیاست های جمعیتی ،جایگزینی برای کشتن افراد به عنوان نماد قدیمی قدرت حاکم است . (فوکو ، اراده به دانستن : 160و161)

چند سالی است که با شروع فصل گرما پوشش زنان به مهمترین مسئله کشور بدل می شود . این جریان از خیابان ها وپاساژها و  تولیدی ها می گذرد و به دانشگاه ها نیز می رسد و در هر دانشگاهی شکلی خاص پیدا می کند.  اوج توجه مسئولین دانشگاه تهران به این امر ، زمانی بود که در ابتدای سال تحصیلی 84- 85 یکی از مسئولین جدید دانشگاه  بخشنامه ای صادر کرد که به شیشه نگهبانی ها چسبانده شد و برای دانشجویان  تعیین می کرد که باید چه یونیفرمی  بپوشند . این بخشنامه ما دختران را که بعد از فارغ التحصیل شدن از مدرسه و ورود به دانشگاه فکرکرده بودیم ، دیگر می توانیم مثل همه زنان ایران فقط با رعایت قاعده کلی داشتن پوشش اسلامی آنچه را که خود تشخیص می دهیم ، به تن کنیم ؛ به شدت غافلگیر کرد. در بخشنامه آمده بود که پوشش دختران حتما ً باید شامل مقنعه، مانتو و شلوار باشد و خب البته در مورد پسران فقط به قاعده کلی داشتن پوشش معمول و متناسب با عرف اکتفا شده بود.این بار دیگر برخوردها محدود به تذکر نبود و راهکارهای عملی تری برای آن اتخاذ شده بود . نگهبانان کلاسوری در دست داشتند که حاوی فرم های چاپی مخصوصی برای درج مشخصات دانشجویانی بود که روسری سر می کرند .البته با روسری های تیره تر مدارا می شد .حتی به ما توصیه میکردند که به جای روسری های رنگی روسری مشکی سر کنیم .ولی نسبت به موی دختران ، اندازه مانتوشان یا نپوشیدن جوراب حساسیتی نداشتند . در واقع دعوا برسر مقنعه بود ، نه حجاب . خوشبختانه دامنه این زمین لرزه به پردیس مرکزی دانشگاه محدود ماند و دانشکده های پل گیشا تا حدی از آن مصون ماندند. اما این بخشنامه برای دانشجویان تحمل ناپذیر بود .بنابراین آنها به راهکارهای مختلفی برای دور زدن آن متوسل شدند. این مقاومت ها شامل سرکردن مقنعه و تعویض آن با روسری در محیط دانشگاه ، ورود از درهای خاصی که امن تر محسوب می شدند و البته اعتراض مستقیم به این امر بود. این مسئله باعث شد برخی از اعضای دو دانشکده از مجموعه دانشکده های پردیس مرکزی به نمایندگی از دانشجویان و به در خواست آنها با مسئولین مربوطه وارد مذاکره شوند . آن ها نیز مثل بسیاری از دانشجویان و مردم حجاب را مساوی یونیفرم خاصی نمی دانستند. مسئولین حراست و انتظامات نیز ظاهراً اعلام کردند که با آنها هم عقیده اند و صرف رعایت پوشش اسلامی کافی است و اگر دختران با سرکردن روسری نیز حجاب خود را رعایت کنند مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد. اما این قول ها محدود به دانشجویان دانشکده خاصی شد . حتی از دانشجویان می پرسیدند که آیا دانشجوی آن دانشکده اند ؟ ! و اگر با مشاهده کارت دانشجویی متوجه می شدند که این دختران دانشجوی دانشکده دیگری هستند ، اسم شان را در فرم های مربوطه ثبت می کردند.همانطور که گفته شد برای پوشش پسران مصداقی تعیین نشده بود و آنها همانند گذشته از لباس های آستین کوتاه و کروات ها ی خود استفاده می کردند و با مشکلی هم مواجه نمی شدند.

     زمان گذشت و به تدریج دیگر نگهبان کلاسور به دستی دیده نشد . از نگهبانان شنیده بودیم که کمیته انظباطی با دانشجویانی که اسامی شان در فرم ها ثبت شده باشد برخورد می کند . در خرداد85بود که این برخورد واقعا ً رخ داد . روی میز کمیته انظباطی در پروند انظباطی من 17 فرم  وجود داشت که در هر کدام اسمم مشخص شده بود. من تاکید داشتم که حجابم کامل است و عرف جامعه را رعایت می کنم . اما وقتی حکم دو ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات به دستم رسید ، دیدم یکی ازموارد اتهامی آن عدم رعایت پوشش اسلامی است که به استناد بند 3/د ماده 2 مطرح شده است .کمی بعد این حکم در مرحله تجدید نظر هم تایید شد . بخش د آیین نامه انظباطی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی موارد اخلاقی و بند 3/د« عدم رعایت پوشش اسلامی و یا استفاده از پوشش یا آرایش مبتذل » است . سئوال من این است که آیا سر کردن روسری- تنها چیزی که آن فرم ها بر آن دلالت داشتند-عدم رعایت پوشش اسلامی است و یا مصداق ابتذال است؟ دوباره زمزمه برخوردهای پراکنده  دیگری از این دست به گوش می رسد ، با توجه به اخراج های اساتید و دانشجویان آیا دولت مهرورزی به دنبال یک انقلاب فرهنگی دیگراست؟

 

۲- بوفه دخترها و پسرها رو با پارتیشن از هم جدا کردند دخترها هم سرشونو میندازن پایین و میرن تو قسمت خواهران و در رو هم  پشت سرشون می بندن. البته بیشتر، دخترای چادری هستن که بهشون حق میدم که نتونن ۱۰-۱۲ ساعت زیر سنگینی چادر دوام بیارن. ولی حرف من اینه که در عین حال که باید این حق رو به اونها بدیم ، دیگران را هم نباید از حق یک زندگی عادی انسانی و بدون اهانت و تفکیک جنسیتی محروم کنیم.

پ.ن. یادم رفت بگم تعدادی از دخترها، از جمله خودم ، برای مقابله با این جداسازی میریم تو قسمت پسرا می شینیم .تا حالا که چیزی نگفتن ولی احتمالا اسامی نوشته میشه تا به موقع رو بشه.