اهورای من
برام احضاریه کتبی اومد.از همونایی که شادی تو کارگاه حقوق شهروندی نشون داد و گفت مدتیه دیگه قسمتی به عنوان" علت احضار" درش وجود نداره! خودشونو راحت کردن.
فردا میرم مشهد. اهورا تو راهه و فردا میرسه به این دنیا
. مامانشو خیلی اذیت کرده و عمه ش رو که من باشم! نگرانم. برای مژگان. از موعد دنیا اومدن بچه گذشته و مژگان سنگین شده و پاهاش ورم داره.می خواست طبیعی زایمان کنه. فردا بهش آمپول فشار می زنند که دردش بگیره و اگه بازم دردش نگرفت باید سزارین بشه.
راستی دیروز گزارشم و در واقع خاطرات بند عمومی رو در جلسه گروه گزارش مجله زنان خوندم و یهو وسطش گریه م گرفت. تعجب کردم. خیلی بدم میاد که گریم دست خودم نیست ولی این بار اصلا فکرش رو هم نمی کردم. به قسمتی که نقل قول شهلا جاهد بود که "بالاخره یک روز سه شنبه مرا می برند و همه چیز تمام می شود " که رسیدم دیگه حتی یک کلمه هم نتونستم بگم. منی که حتا یه قطره اشک تو زندان نریختم( به جز بعد از برگشتن از اولین بازجویی که فشار روحی خیلی شدید بهم وارد شده بود اونم نه به خاطر خودم به این خاطر که فکر کردم حرفام ممکنه نتایج بدی برای بقیه داشته باشه و بعد فهمیدم اون احساس فقط به خاطر فشار بازجویی در نیمه شب بوده )
نه روسری نه توسری!