البته اگر عادل فردسی پور کمی کمتر درباره حضور زنان در استادیوم و فوتبال زنان محافظه کار بود انگیزه من و زنان دیگر برای فرستادن اس ام اس بیشتر می شد!
ولی کفاشیان یک حرف خوبی زده بود.گفته بود:" اگر به مسابقه و اس ام اس باشد و بخواهند سیاستهای کشور را با آن تعیین کنند خب یک نظرسنجی اس ام اسی می گذاشتند برای اینکه ببینند مردم تلویزیون دولتی می خواهند یا خصوصی! چون ممکن است خواست مردم با سیاستهای نهادهای دیگر متناقض باشد". به نظرم خیلی نکته خوبی را گفته بود.
پ.ن. ریرادر کامنتها پرسیده بود "نافرمانی مدنی دیگه چیه؟" داشتم جواب می دادم:"والا مثل اینکه انقدر مردم ما تندرو شده اند که سعی دارند با فرستادن "اس ام اس" نافرمانی مدنی خود را به نمایش بگذارند" که فردوسی پور گفت:" امشب به طرز عجیبی اس ام اسها دریافت نمی شد که همین الان برطرف شد"!!! مثل اینکه واقعن اس ام اس هم پیام خودش را می رساند، شاید قطره ای از دریا...
پ.ن. ۲ فردوسی پور داغونه! الان(۰۰:۲۲) گفت اس ام اسها کار نمی کند! به نظر من اگر فردوسی پور شکایت نکند مخابرات باید شکایت کند!
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام دی ۱۳۸۷ ساعت 19:17 توسط نسرین
|
/**/
خوشحال و غمگین و هیجان زده و عصبانی ام! خیلی
دیر و سخت و ناراحت کننده است که آدم در سی سالگی، تازه تصویر و صدا و اجرای
هنرمندهای معروف کشورش مثل گروه کامکارها را ببیند، یا یک مجری خوب و دلنشین و "واقعن"
شاد مثل بهزاد بلور را ببیند، یا بعد از سی سال زندگی در یک کشور، تازه تصویر
"واقعی" و "طبیعی" جوانهای کشورش را ببیند و حرفهای معمولی و جسورانه
نوجوانهای کشورش را ببیند و بشنود: دختری که می گوید:"آدم باید دماغشو عمل
کنه که شوهر پیدا کنه، آن یکی می گوید:" دماغم مثل کوفته است و باید عمل
کنم"، ناراحت کننده و تاثرانگیز است که تاریخ و تصاویر تاریخی کشور خود را سی
سال بعد ببینی و تازه بفهمی خیلی از اسمهایی که در کتابهای تاریخ خوانده ای هنوز
زنده اند و در خانه زیبایشان در سوییس یا لندن زندگی می کنند، خیلی هیجان انگیز
است که "آبجیز" را "ببینی" .
* در یک کنفرانس بین المللی چند روزه، برای رفع خستگی بعد از بحثهای طولانی و نیز برای ایجاد
صمیمیت بین شرکت کنندگان، هر روز پنج نفر در فواصل بحثها به سه سوال پاسخ می
دادند:
1-
چه کسی در فعالیتهای فمینیستی، الهام بخش و مشوق
تو بوده؟
2-
چه چیزی تو را خشمگین می کند؟
3-
چه چیزی به تو امید می بخشد؟
پاسخم به پرسش سوم این بود:" گسترش فناوری
اطلاعات و ارتباطات" و از اینترنت ، وب سایتها ، وبلاگها و شبکه های ماهواره
ای گفتم که نقش بزرگی در مقابله با امواج تحجر و بنیادگرایی در ایران ایفا می
کنند.
راه افتادن شبکه فارسی بی بی سی یکی دیگر از
همان قدمهاست که سیطره رسانه های متحجر و برنامه های مبتذل و جهتدار ایران را کم
می کند.
در ابتدا توضیحی درباره نظرسنجی بی بی سی بدهم. در این نظرسنجی دو نوع سوال پرسیده شده، یکی در مورد "دستیابی به انرژی هسته ای" است و دیگری "بمب هسته ای". در مورد انرژی هسته ای 98 درصد از ایرانی ها موافقت خود را اعلام کرده اند که به نظر من-همانطور که دوستی در کامنت مطلب قبل گذاشته بود- نمی توان نتیجه خاصی گرفت چون مردم عادی دانش ناچیزی درباره این نوع انرژی، مصارف ، مزایا و معایب ، نقش آن در صنعت و میزان سهولت تولید و استفاده از آن دارند و نمی توانند قضاوتی درباره اهمیت و اولویت آن برای کشور داشته باشند. این درصد بالا می تواند نشان دهنده تاثیرات تبلیغات حکومتی در این زمینه باشد که تا چه اندازه توانسته این تکنولوژی را حیاتی نشان دهد یا حتا تا چه حد توانسته مردم عادی را فریب دهد که این "کشف" و "اختراع" دانشمندان توانای ایرانی بوده است و ما "حق" داریم از آن استفاده کنیم. اینجا نقش "غرور ملی" خیلی مهم است. مردم ایران به دلایل مختلف، که مجال بحث درباره آن نیست، سالها با افکار ناسیونالیستی و سیاستهای مروج ناسیونالیسم بمباران فکری شده اند و درباره گذشته درخشان کشور ایران و دانشمندان و مکتشفان ایرانی داستانها و افسانه ها شنیده اند، از امپراطوری ایران و کشورگشایی های شاهان ایرانی و ... و نیز افسانه معروف "هوش برتر ایرانیان"؛ که به نظر من باید یک نظرسنجی هم در این زمینه انجام شود و به احتمال قریب به یقین بیش از هشتاد درصد مردم ایران معتقدند ایرانیان هوشی بالاتر از مردم بقیه نقاط جهان دارند. اینجاست که این توهم سبب می شود تا کوچکترین چیزی که میتواند یا گمان برود که می تواند این فرضیه را اثبات کند، با استقبال ایرانی ها می شود و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار می دهد.
پاسخ نودوهشت درصدی مردم به این سوال به معنی این نیست که مردم طبق محاسبات اقتصادی و بازدهی بالاتر انرژی هسته ای و پایان پذیری منابع نفتی و ... به این نتیجه رسیده اند که این انرژی برای کشور"مفید"است. بلکه تنها به این دلیل موافقت خود را اعلام می کنند که بتوانند سر خود را در دنیا بالا بگیرند که بله! ما انرژی هسته ای داریم و پیشرفته ایم و با هوشیم!
در مورد سوال دوم یعنی "لزوم داشتن بمب هسته ای"، موافقت مردم به بحث "قدرت"برمی گردد. مسلمن انزوا و تاثیر ضعیف و کم اهمیت ایران در معادلات جهانی- که موجب روی آوردن ایران به کشورهای درجه هشتم جهان شده است- با انگاره های ایرانی ها در مورد قدرت و شکوه و عظمت ایران نمی خواند و اینجاست که داشتن بمب هسته ای می تواتند نمادی از قدرت باشد و جبران کننده بسیاری ناداشته های دیگر.
اطلاعات زیر که از یافته های پیمایش در 28 استادن کشور درباره "ارزشها و نگرشهای ایرانیان"(که با توجه به هیات علمی آن، معتبر و قابل اعتماد است- گرفته شده می تواند این نظر را تا حدی به اثبات برساند.
شما "ایرانی بودن" را در دنیای امروز تا چه اندازه ای برای خود افتخار می دانید؟ (ارزشها و نگرشها،250)
بین پاسحهای کم، متوسط و زیاد:
بی سواد
ابتدایی
متوسطه
دیپلم
عالی
کم
2.2
2.3
5.4
5.6
7.7
متوسط
5.3
5
8
9.8
12.6
زیاد
92.5
92.7
86.6
84.6
79.7
مشاهده می کنید که حس غرور ملی و ناسیونالیسم با افزایش تحصیلات کاهش آشکاری پیدا می کند، چرا که تحصیل کرده ها و متخصصان بهتر از مردم عادی می توانند شرایط کشور را با دیگر کشورهای جهان و نیز پیشینه خود ایران مقایسه کنند و نظر بدهند. هرچند 79.7 درصد هم به نظر من بسیار زیاد است. همچنین مشاهده می کنیم که زنان- که قربانیان مردسالاری و سنتهای ضد زن رایج در ایران هستند، بیش از مردان از این حس غرور بهره دارند که باز هم ناشی از سطح پایین تر دانش و تاثیر گرفتن بیشتر از القائات و تبلیغات است.
مرد
زن
کم
5.8
4
متوسط
8.7
7.8
زیاد
85.5
88.2
در پاسخ به این سوال که "به نظر شما هر کدام از مسائل و مشکلاتی که اشاره می کنم تا چه اندازه در جامعه ما جدی و مهم است؟" در مورد " ظلم و تبعیض" (ص 77) بین گزینه های کم، متوسط و زیاد، پاسخ "زیاد" تنها 58.6 از پاسخگویان را شامل می شد، که البته باز هم میزان مهم و جدی دانستن مساله ظلم و تبعیض، با افزایش تحصیلات تا 65 درصد افزایش می یابد.
در پاسخ سوال: "سیاست برای شما تا چه اندازه اهمیت دارد؟" درصد پاسخ زیاد به این صورت بوده:
سن
سواد
15-29
30-49
50 و بالاتر
بی سواد
ابتدایی
متوسطه
دیپلم
عالی
45.5
41.3
33.9
30.3
38.6
43.8
43.7
50.4
در پاسخ سوال: "بعضی ها معتقدند در اوضاع فعلی، حکومت به همه مردم به یک چشم نگاه نمی کند، شما با این نظر موافقید یا مخالف؟"
درصد نظرات مخالف:
سن
سواد
15-29
30-49
50 و بالاتر
بی سواد
ابتدایی
متوسطه
دیپلم
عالی
52
49.5
47
43.3
46.9
50.6
52.8
56
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم دی ۱۳۸۷ ساعت 13:34 توسط نسرین
|
نظرسنجی شبکه فارسی بی بی سی از ایرانیان نشان داده که نیمی از ایرانیان با داشتن بمب اتم موافق هستند. در شرایطی که حقوق بشر و اصلن بگوییم وضع اقتصادی -که دغدغه اکثر مردم ایران است- چنین فاجعه بار است؛ این، به نظر من، بیشتر ناشی از حس حقارت و خودکم بینی ایرانیان و برای ارضای حس ... ناسیونالیستی-که من اصلن نمی توانم آن را درک کنم- است.
پ.ن. صفتي كه براي "حس ناسيوناليستي" به كار برده بودم را حذف كردم هرچند هنوز گمان مي كنم ناسيوناليسم فرق زيادي با نژادپرستي و قوم گرايي ندارد.علاقه و حس نوستالژي به محل تولد و سكونت را مي فهمم ولي تعصب و علاقه به يك محدوده جغرافيايي كه مفهومي بيشتر سياسي است را نمي فهمم.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۸۷ ساعت 17:25 توسط نسرین
|
چرا من و
این زن ، و هزاران زن مثل من و این زن، نمی توانیم به این حقارت وصف ناپذیر پایان بدهیم؟
او گفته:"
ناراحتم که چرا نایستاد م چشم توی چشم زنک همه این ها را بگویم…چرا ازش نخواستم رئیسش
بیاید و با رئیسش صحبت کنم"
من هم چندبار
که با این "زنیکه" ها دهن به دهن شده ام همین ناراحتی را پیدا کردم که چرا
کار را به فحش و دعوا با او خاتمه داده ام؟ چرا قضیه را به مقامات و سطوح بالاتر نکشانده
ام؟
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۸۷ ساعت 0:38 توسط نسرین
|
یک سری خوابها هستند که به صورت های مختلف ولی به طور
متناوب برایم تکرار می شوند. خواهران حراستی و منکراتی و خیابانی، که اخیرن با نام
گشت ارشاد ظاهر شده اند سالهاست که جزو خوابهای من هستند و هربار جنگی و دعوایی
بین من و آنها رخ می دهد و اغلب اوقات من برای اینکه لجشان را دربیاورم روسری را
کامل از سرم برمی دارم(که در واقعیت هم دوبار این کار را کرده ام).
اما خوابی که
دیشب دیدم اصلن دعوا و فحشکاری نداشت و حتا بامزه هم بود. خواب می دیدم شب شده و
خیابانها شلوغ و جمعیت زیادی منتظر تاکسی ایستاده اند که بروند خانه هایشان. سر
تقاطع امیرآباد و بلوار کشاورز ایستاده بودم و به ماشینها آدرس می دادم
"سعادت آباد" ولی ماشینها همه پر بودند و مردم کلافه. یکدفعه یک ماشین
گشت ارشاد از همین هایی که شیشه های دودی دارند نگه داشت و خواهرارشادی که کنار
راننده نشسته بود آمد پایین و داد زد
:"سعادت آباد! سعادت آباد!" . همه با تعجب نگاهش کردند و او ادامه
داد:"سعادت آباد میریم وزرا نمیریم! سعادت آباد سوار شید". مردها همچنان
متعجب نگاه کردند ولی دخترها سوار شدند(توی خواب با خودم می گفتم دیگر انقدر دخترها
را گرفته اند که ترسشان ریخته و با خودشان می گویند فوقش هم ببرند وزرا باز
مسیرمان نزدیکتر می شود). من هم، با اینکه مثل واقعیت که وقتی ماشین ارشاد می بینم؛
قلبم شروع کرده بود به تپش، ولی سوار شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است و اگر
اتفاق خاصی افتاد به عنوان شاهد عینی بعدن حسابی سروصدا کنم. همه که سوار شدیم و
ماشین راه افتاد یکی از دخترها به خواهر ارشادی گفت:" آبجی! کلک نزدی که؟ ما قبلن ارشاد شدیم
ها! " یکی دیگر گفت:"مثل پینوکیو خر نشیم !(*)" ... و خواهر ارشاد خیابانی
مهربان، همینطور مهربانانه نگاهمان می کرد و حرف نمی زد. من هم چون شیشه های ماشین
دودی بود حسابی حواسم را جمع کرده بودم و از شیشه جلوی ماشین نگاه می کردم که
اشتباهی جای دیگر نبرندمان(صبح که داشتم به خوابم فکر می کردم یادم آمد که بیخود
مشکوک نبودم چون 13 اسفند که 33 نفرمان را گرفتند، از وزرا که سوار ون شدیم -زورچپان شدیم- گفتند
می بریم آزادتان می کنیم ولی بردند اوین!!)
خلاصه آخرش نفهمیدم داشتیم ساده لوحانه با این ون
جادویی می رفتیم به شهر خوشبختی پینوکیو که تبدیل به الاغ بشویم یا اوین یا وزرا.
* درشکه ای که در کارتون پینوکیو همه بچه ها را سوار
می کرد که ببرد به شهری که فقط خوش بگذرانند و مجبور نباشند درس بخوانند که یادتان
هست؟
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۸۷ ساعت 20:25 توسط نسرین
|
* رجانيوز:"سکوت معنادار عبادی درخصوص جنایات غزه در حالی است که وی از آنچه که آن را حقوق همجنسگرایان و حق اختیار کردن چند همسر توسط زنان می خواند، همچنان دفاع می کند"
* نزار رایان، از مقامات ارشد حماس به همراه دو زن از چهار زنش و چهار فرزند از دوازده فرزندش در یکی از حملات هوایی اسراییل کشته شده است
الان برنامه نود داشت قسمتهایی از یک مسابقه قدیمی فوتبال را نشان می داد. به نظرم شورت بازیکنان هفت-هشت سانتیمتر کوتاهتر و کمی هم تنگتر بوده و کلن شئوناتش هم کمتر رعایت می شده.
یعنی "اسلامیزاسیون" فقط خرخره زنان ورزشکار را نچسبیده است؛ ولی آن کجا و این کجا!!!
+ نوشته شده در سه شنبه دهم دی ۱۳۸۷ ساعت 0:50 توسط نسرین
|
"امروز براي ايراد سخنراني به مناسبت 30 سالگي پيروزي انقلاب يكباره اين احساس در من شكفته شد كه عجب! انقلاب شد. سي سال گذشت، كجا بوديم و به كجا رسيديم! ياد حوادث قبل از انقلاب افتادم و ياد روزي كه در ساخمان ابوريحان دانشگاه شريف كه دفتر كارم آنجا بود گارديها به دنبال دانشجويي، تا طبقات بالا او را تعقيب كردند و او تصميم داشت خود را به داخل حياط پرتاپ كند"
آره حداد جون! کجا بودیم به کجا رسیدیم! خوشبختانه به جایی رسیده ایم که دیگر دانشجوها لازم نیست تصمیم بگیرند که خود را به داخل حیاط پرتاب کنند یا نه؛ نیروهای مخلص و خداجو با احترام و ذکر سلام و صلوات این کار را انجام می دهند (راستی نگفتی بالاخره آن دانشجو به تصمیمش عمل کرد یا نه؟اگر کرده بود که قطعن می گفتی)
" مخالفان نيز براين باورند كه به طور حتم چيزي وجود دارد كه باعث تداوم انقلاب تا امروز شده است "
آره عزیزم! حتمن یک "چیز" وجود دارد: قدرت سرنیزه! و نیروهای جان بر کف بسیج و سپاه! و ...
"حداد عادل سپس عياشي را به عنوان مهمترين شاخصه شاه برشمرد و گفت: در آن زمان اداره كشور به دست كسي بود كه در ظاهر مغرور اما در باطن فلج و عصباني و تحليل درستي از اوضاع نداشت"
... کی جرات داره!؟
"او با مقايسه تعداد زندانيان سياسي پيش و پس از انقلاب خاطرنشان كرد: در زمان مجلس ششم، عدهاي را در شلوغيهاي دانشجويي گرفته بودند كه به عنوان مثال فردي كه كپسول گازي را در حياط خوابگاه دختران آتش زده بود، دستگير شده بود و او را زندان سياسي ميناميدند"
این را واقعن گل گفتی! تازه خبر نداری که طرف را به همین خاطر اعدام هم کردند!
از اینجا به بعد بدون شرح!
"حداد عادل يكي ديگر از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را انتقال نرم قدرت برشمرد و گفت: اگر در شرايط كنوني فردي رئيسجمهور است پس از اتمام دورهاش جاي خود را به رئيسجمهور ديگري ميدهد به عنوان مثال پس از هاشمي مردم به فرد ديگري راي دادند و فردي مانند او در حالي كه خود را نامزد ميكند اما مردم به فرد ديگري راي ميدهند و اين در وضعيتي است كه ممكن است نظر ما چيز ديگري باشد. از اين رو ما تنها كشوري هستيم كه چهار نفر كه در كارنامه خود تجربه رياست جمهوري را دارند در كنار يكديگر مشغول به كار و زندگي هستند و اصطلاح رئيسجمهور سابق تنها در كشور ما در مقايسه با ساير كشورهاي مسلمان اطراف كاربرد دارد"
"اين خيلي مهم است كه ما نميتوانيم نتيجه انتخابات را پيش بيني كنيم و پس از آن نيز ميتوانيم نتيجه آن را تحمل كنيم كه شايد از نتيحه آن خوشمان هم نيايد و اين در منطقه نمونهاي ندارد. "
"در زمينه پيشرفتهاي علمي و صنعتي نيز پيشرفت خوبي داشتهايم و اين در افزايش تعداد دورههاي تحصيلات تكميلي و به ويژه مقطع دكتري رشتههاي فني كاملا مشهود است"
"در حال حاضر يكي از مسايل مهم كشور را در اين ميدانم كه مجلس ما،هويت سياسي و برنامه ندارد"
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم دی ۱۳۸۷ ساعت 16:29 توسط نسرین
|
یک کارتونی بود که در عالم بچگی خیلی ازش خوشم آمده بود و هنوز هم کاملن در ذهنم مانده. داستان مربوط به حیوانات یک جنگل بود وسوراخی در زمین، که حیوانات مختلفی می خواستند آن را تصاحب کنند و از آن به عنوان لانه خود استفاده کند؛ ولی همین که می خواستند وارد سوراخ شوند صدای رعب آوری می شنیدند که آنها را از وارد شدن منع می کرد. وقتی حیوان از صاحب صدا می پرسید:"تو کیستی؟" صدای رعب آور جواب می داد:" منم منم جنگجوی بزرگ! فرزند دلیر جنگل! آن که مردان زیادی را به زمین افکنده، سرزمینهای زیادی را فتح کرده! شمشیر من بلند و نیرویم به اندازه صد مرد جنگی است! بدانید که من از همه برترم!" ( این جمله آخر را با تحکم و قدرت بیشتری می گفت). هر کس این صدا را می شنید می ترسید و می رفت و حیوان بزرگتر و قدرتمندی تری را می آورد. همه حیوانات جنگل جمع شدند تا ببینند بالاخره این موجود چه شکلی است و چیست ولی هیچ کس جرات نمی کرد برود داخل سوراخ. یادم نیست در چه فرایند تصمیم گیری! بالاخره یک نفر رفت داخل و دید یک قورباغه کوچک نحیف ته سوراخ نشسته است و با استفاده از یک قاعده فیزیکی-صوتی آن صدای رعب آور و ترسناک را ایجاد می کند.
با ربط: بارها پیش آمده که کسانی که مرا از طریق وبلاگم می شناخته اند وقتی خودم را دیده اند گفته اند تصورشان از من، یک دختر هیکلی ، خشن و زمخت بوده است. یا اگر بخواهند مودبانه بگویند یک دختر پر سر و صدا و شلوغ. به هر حال هیچ کس تصور نمی کرده که من ریزاندام و ساکت و به قول خودشان "مظلوم" باشم.
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم دی ۱۳۸۷ ساعت 14:36 توسط نسرین
|
"آقای احمدی نژاد! اینجا برترین دانشگاه صنعتی و علمی کشور است و اظهار نظرهای غیرکارشناسانه در آن جایگاهی ندارد، اینجا حرمت دانشجویان و دانشگاهیان مقدس است و پاسخ های نامربوط و استهزا آمیز که در سه سال گذشته بارها تکرار شده است گوش شنوایی نخواهد داشت.
آقای احمدی نژاد! اینجا شریف است و شریف باقی خواهد ماند"
انگار در جاهای دیگر حرفهای احمدی نژاد خریدار داشت و انگار دانشگاههای دیگر حرمت ندارند و مقدس نیستند (هرچند معتقدم هیچ جا مقدس نیست) و گویی شرف و شرافت، در بست در اختیار دانشگاه و دانشجویان شریف است. این شریفی ها در نامه های سیاسی شان هم نگاه "تافته جدابافته "بارز است.
+ نوشته شده در سه شنبه سوم دی ۱۳۸۷ ساعت 18:58 توسط نسرین
|