عید با شادی

 

 

 

 

 

از پویا و صنم و سهای عزیز که بهم پیشنهاد دادند عکسامو آپلود کنند سپاسگذارم و از پویا که این زحمت رو کشید بی نهایت ممنون. تقسیم کار همیشه بهتر جواب میده! دورکیم هم همینو گفته بود گمونم!

راستی این سرود را محبوبه و شادی تو اوین ساختند و من اولین اجرای زنده اش را در خانه شادی ضبط کردم و همین روزها میدم بازار.اینم فایل صوتی اش.ایول به سارای با استعداد! منکه خودم به پرشن گیگ دعوتش کردم و یادش دادم تا حالا این کارو نکردم.

 

من و شادی

 

ادامه نوشته

عید با شادی و محبوبه آمد!

هیچ سالی مثل امسال اینقدر بی میل و بی تفاوت نسبت به عید نبودم . نه خرید نه آرایشگاه نه ترو تمیز کاری خانه( این یکی را هیچ وقت انجام نمیدادم) نه هیچ حس و حال عیدانه ای. در این چند ساعتی که از آزادی شادی و محبوبه یا به قول بچه ها محدی می گذرد تازه کم کم دارم متوجه می شوم فردا آخرین روز سال است و چقدر کار نکرده برای آغاز سال نو.

 هم من هم بقیه بچه ها که ازشان پرسیدم، در این مدت نگران چیزهایی بودیم که در وبلاگهایمان می نوشتیم که مبادا باعث دردسر برای شادی و محبوبه بشود ولی امروز شادی می گفت قاضی گفته من تا پرونده شما بسته نشود و کارش تمام نشود هیچ سایت و وبلاگی را نمی خوانم ، یعنی از هیچ جنجال و افشاگری نمی ترسم؛ ومن اصولا به این نتیجه رسیدم که اینها هیچ وقت سایت و وبلاگ نمی خوانند شاید برایشان قدغن کرده اند. دوستی در مورد سانسورچی های کتاب می گفت این آدمها را خیلی زود به زود عوض می کنند چون هرآدمی هرقدر نادان و بی مغز باشد که لازمه شغل سانسورچی بودن است ،بعد از سه چهار ماه که دائم مجبور به کتاب خواندن شد آگاهی اش بالا میرود و دیگر کارکردش را از دست می دهد. این دوستان هم همینطورند. آنها از ما می پرسیدند وبلاگ دارید یا نه (آخه این سوالیه که آدم تو بازجویی بپرسه؟ خب اگه داشته باشم و با اسم خودم بنویسم که با یه سرچ ساده معلوم میشه اگر هم به اسم خودم ننویسم مگه احمقم به شما بگم دارم! بگذریم) اگر این آقایان ( خانمها را اضافه نمی کنم چون در ایران اصلا بازجوی زن نداریم) سواد اینترنت داشتند و چهار ماه وبلاگهای ما را پیگیری می کردند که چه می کنیم و چه می نویسیم و چه عقایدی داریم دیگر فکر نمی کردند با تحقیر ما به عنوان مطلقه و ترشیده و مشکل دار و ... می توانند ما را خرد کنند وحرف بکشند. می فهمیدند که ما نه به خارج وصلیم و نه عقده شهرت و اشتیاق مهاجرت و پناهندگی داریم. همه مان بارها به هم می گفتیم که تمام این سوالهایی که از ما می کنند را می توانستند با یک سرچ ساده در اینترنت ده برابربه جواب برسند و دیگر این همه جار و جنجال هم به پا نمی شد. اغلب ما بعد از برگشت از سفر یا در حین سفر در وبلاگهایمان می نویسیم و همه چیز را توضیح میدهیم ولی موقعی که جلوی بازجو قرار می گیریم که ازما می خواهد  در برگه بازجویی اسم همسفرانمان را بنویسیم نمی پذیریم چون این کار را خلاف قانون می دانیم. جالب است که بین خودشان هم اختلاف و دعواست. در یک بازجویی که در پلیس امنیت داشتم ، بازجو می خواست ثابت کند پلیس امنیت چیزی از اطلاعات کم ندارد و کارش درست است؛ و در بازجویی های اوین بازجو می گفت فکر کردید اینجا هم مثل پلیس امنیت است؟ خشت خام هم نوشته:"استدلالتم اینه که خوبی چون از نیروی انتظامی بهتری" یعنی به او هم همین جمله ها را گفته بوده اند. یا در خود اوین بین بند 209 و بند عمومی مشکل بود و سر جابجا کردن ما کلی با هم مشکل و کل کل داشتند که چه کسی بیاید ما را ببرد و این بند می گفت آن بند غلط کرده فلان حرف را زده؛ آن یکی می گفت این غلط کرده... خدا آخر و عاقبت ما را با این دوستان به خیر کند!

 

پ.ن. چند تاعکس از اولین لحظات آزادی شادی و محبوبه گرفتم که میرم باهاشون کلنجار برم تو پرشن گیگ که می دونم آخرشم چیزی ازش درنمیاد!


سارا را بخوانید و نوشین را ببینید.

بندعمومی(1) بند نوجوانان

- الو! نسرین خودتی؟
- بله
. شما؟
- من عسلم . تو اوین بهم شماره دادی
-
سلام . چطوری؟ مگه آزاد شدی؟
- دیشب برام وثیقه گذاشتند آزاد شدم
- چه خوب. خیلی خوشحالم برات
 ببخشید عسل جان! اتهامت چی بود؟ من به خیلیا شماره دادم. الان یادم نیست اتهام تو چی بود
- رابطه. ببین خواستم بگم با دوستات بیا خونَم. من خونه مجردی دارم ...

عسل یکی از سه چار تا دختر نوجوانی بود که شب اول ورود به بند عمومی باهاشون آشنا شدم. سه تایی دست همو گرفته بودند و تو راهرو قدم می زدند. همه شون هم جرمشون رابطه بود. البته یکیشون شوهر داشت و شوهره لوش داده بود. می گفت شوهره خیلی می زدتش و چند بار هم تقاضای طلاق کرده بوده که شوهره مخالفت می کرده. تلفن امروز عسل باعث شد انگیزه از دست رفته ام برای نوشتن ماجرای بند عمومی برگرده.


وقتی بازجو ازم درباره سفرهای خارجیم پرسید که کی و کجا بوده و با چه کسانی و به چه هدفی و با خرج کی و ... من گفتم:" شما باید در این مورد مرا تفهیم اتهام کنید. اتهام من اقدام علیه امنیت ملی و هیاهو و ... بود که من جواب دادم در این مورد هم اتهام مرا بگویید تا جواب بدهم". من کلا سه بار بازجویی شدم که دو بار آخر درباره سفرها بود و پاسخ من هم یکسان بود.بار آخر گفت حالا می فرستیمت بند عمومی تا حالت سر جاش بیاد. یک شب بند عمومی مثل هزار شبه تو بند
۲۰۹ . من گفتم :"مهم نیست. من همیشه دوست داشتم بند عمومی زنان رو ببینم و با زنانی که برای حقوقشون کار می کنم از نزدیک ارتباط برقرار کنم. رشته من مطالعات زنانه و نمیشه بدون ارتباط نزدیک با زنان درباره شون مطالعه کرد". بازجو با عصبانیت گفت حالا سه چار ماه می فرستمت اونجا حسابی روشون مطالعه کنی. بعدا از مینو مرتاضی شنیدم که خیلی از این حرف من عصبانی شده بوده و به مینو هم گفته بود که این سه نفر( من و زارا و مریم) خیلی پررویی کردیم و باید تو بند عمومی تنبیه بشیم. مینو کلی خواهش تمنا کرده بود که اینا جوونن و شما کوتاه بیایید 

خلاصه حدود ساعت یازده شب بود که ما به بند عمومی منتقل شدیم. مامور ما رو سپرد دست شهلا جاهد . شهلا اونجا کلی برو بیا داره و رئیسه واسه خودش. با اینکه جرمش قتله ولی به خاطر حسن رفتار و یه سری شرایط دیگه منتقلش کردن به بندی که اغلب جرایم مالی دارند که امکانات و شرایط بهتری داره.شهلا سنمون رو پرسید و چون همه بالای ۲۳-۴ بودیم بردمون پایین.به شهلا که گفتیم می شناسیمش و خبرنگار و فعال زنانیم ما رو به اتاق خودش برد و کلی تحویلمون گرفت. از ساعت خواب گذشته بود . اونجا دو طبقه داشت که طبقه بالا بند  نوجوانان بود و طبقه پایین سنین بالاتر.برعکس طبقه پایین، طبقه بالا هنوز شلوغ و پررفت و آمد بود و هراز گاهی که سرو کله شهلا یا مسئول زندان پیدا می شد دخترا جیغی می کشیدند و با خنده به طرف اتاقاشون می رفتند اما به محض اینکه مسئولا می رفتند دوباره برمی گشتند و به قدم زدن ادامه می دادند. ما که وارد بند شدیم سه تاشون( که عسل هم جزوشون بود) با کنجکاوی و شیطنت پرسیدند: ورودی هستید؟ گفتیم آره . گفتند جرمتون چیه؟ رابطه؟ گفتیم نه و مریم شروع کرد به توضیح که ما خبرنگار و فعال مسائل زنانیم و ... و تا آخر که اونجا بودیم سخنگوی ما مریم بود که برای همه توضیح می داد عقیده ما چیه و برای حقوق زنان چکار می کنیم. این دخترا از ما خوششون اومد و گفتند بیایید اتاق ما. ما هم از خدا خواسته رفتیم تو بند نوجوونا. خیلی ناراحت کننده بود که این دخترای شاد و  کم سن و سال رو فقط به جرم رابطه با پسر آورده بودند اونجا و قاطی تزریقی ها و قتلی ها. آخه کجای دنیا یک انسان رو به جرم یک رابطه طبیعی انسانی زندانی می کنند؟ خلاصه ما که وارد اتاق شدیم چند تا از دخترا دورمون جمع شدند و هی ازمون سوال می کردند. یه جوری بحث رو جمع کردم که سوالهای خودم رو بپرسم. ازشون پرسیدم جرمتون چیه  و اونا هم جواب می دادند. یکیشون قتلی بود که بعدا خودش اومد اتاقمون و کامل برامون شرح داد . از بالای طبقه سوم یکی از تختها یه دختر لاغر کم سن بلند شد و با لحن تهدید آمیزی گفت:" آی آبجی دو دقه است اومدی تو بند می خوای پرونده همه رو بیرون بکشیا!" دخترای پایین شروع کردند باهاش دعوا کردن که اینا دوستامونن و ... بهش گفتم من نمی خوام فضولی کنم ولی یک موسسه ای رو می شناسم که وکالت زنانی رو که مجرمند به طور رایگان می پذیره وکمکشون می کنه. اینو که گفتم پرید پایین و اومد نشست کنار ما. مسئول بند بالا اومد و تذکر داد که وقت خوابه و ما هم حق نداریم از طبقه پایین بیاییم بالا. چون از بیرون زندان کسی به جز وکیلشون نمی تونه بهشون زنگ بزنه شماره ام رو به چند تاشون دادم و گفتم اگه آزاد شدم بهم زنگ بزنید تا کمکتون کنم ( نمی دونستم راهی قراره پلمب بشه و همین یک روزنه امید هم برای زنان زندانی بسته بشه).خلاصه با این قول که بازم بهشون سرمیزنیم رفتیم پایین که بخوابیم.
اول نمی دونستیم جایی که مارو آوردند کلاسش یه کم بالاتره و خیلی خطرناک نیست و فکر می کردیم که  همه معتاد و قاتل  هستند. اتاقها حدودا
۲۰ متر بودند ، در نداشتند و به جای در یک درگاه بزرگ بود که پرده داشت. در دو ضلع اتاق سه تخت سه طبقه وجود داشت و ته اتاق هم یک تخت سه طبقه بود. تختهایی که خالی بودند  از هم فاصله داشتند .به توصیه مریم برای اینکه نزدیک هم باشیم گفتیم رو تخت نمی خوابیم و روی زمین وسط اتاق می خوابیم ... ادامه دارد

پ.ن. این هم گزارش جالب مریم از بند زنان اوین، البته به عنوان خبرنگار نه زندانی! رئیس زندان  مریم رو شناخت و همین آشنایی کلی به نفعمون شد و تو رفتار اونا تاثیر مثبت داشت. هرچند به قول خود مریم اگه گزارشش رو خونده بودند رفتارشون فرق می کرد!

حقوقی برای دانستن نه برخوردار شدن

حقوقی برای دانستن نه برخوردار شدن، این اسمی بود که شادی برای کارگاه آموزشی حقوق شهروندی انتخاب کرده بود. شادی کارگاه را با این جمله آغاز کرد که : از آنجایی که دادگاههای ایران و محاکم قضایی در روند رسیدگی به پرونده متهمان توجهی به پیمان نامه ها و میثاقهای بین المللی که ایران متعهد به اجرایشان شده  ندارند در این کارگاه حرفی از آن دست قوانین مثل حقوق بشر و حقوق زندانیان و ... زده نمی شود. شادی ادامه داد همین موارد محدود حقوق متهم که در قوانین داخلی ایران وجود دارد نیز به ندرت رعایت می شود و بنابراین آموزشی که درباره حقوق به شما داده می شود تنها برای دانستن است و اینکه در جریان بازجویی و ... آنها را به بازجو و قاضی و زندانبان و ... متذکر شوید. و چقدر همان موارد اندکی که از آن کارگاه پربار به یادم مانده بود به کمکم آمد و بارها آن را به کار بردم. بازجویی با چشم بند، بازجویی در نیمه شب، سوال در مورد زندگی شخصی و زندگی دیگر افراد خانواده، تفتیش عقاید، تهدید، لباس زندان، بازداشت موقت بیش از 24 ساعت، نگه داشتن زندانی سیاسی در بند عمومی، محرومیت از تماس با وکیل؛ سلول انفرادی، شکنجه روانی یا سفید که درباره ما اعمال شد و تماما خلاف قانون هستند و قابل پیگیری .

               

 

(شادی با کتاب قانون و برگه های رنگی پشتش که در آن از نگرانی های خودمان نوشته بودیم)

 

 شادی درباره مواردی که معمولا به عنوان اتهام به فرد تفهیم می شود هم صحبت کرد و درباره اینکه چه میزان از هریک چه مجازاتی دارد. مثلا تشویش اذهان عمومی جرم نیست ، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی جرم است. شادی می گفت اینکه شما مطمئن باشید که عملی که انجام دادید خلاف قانون نیست کمک می کند که با اعتماد به نفس بیشتر برخورد و از خود دفاع کنید. عمل مجرمانه هم با عمل خلاف قانون فرق دارد. عمل مجرمانه عملی است که به صورت جرم تعریف شده و مجازات خاصی دارد اما عمل خلاف قانون لزوما جرم نیست.

 بعد از کارگاه همه بچه ها اعتقاد داشتند که دید بهتری نسبت به مراحل بازجویی و دادگاه پیدا کرده اند و ترسشان ریخته. امیدوارم این اطلاعات حقوقی به کار خود شادی هم بیاید و بتواند از پس این همه بی قانونی بربیاید.

 

پ.ن. عکس را نوشین گرفته بود و تو وبلاگش گذاشته. منم از روی دستش تقلب کردم و آدرسش رو کش رفتم!

اعلام حمایت و همبستگی با شادی و محبوبه و خانواده هایشان

 بازداشت شدگان هفته گذشته مقابل دادگاه انقلاب ، به همراه خانواده هایشان عصر روز چهار شنبه 23 اسفند ماه در انجمن دفاع از حقوق زندانیان دور هم جمع می شوند تا ضمن ارائه گزارش از وضعیتشان بعد از بازداشت جمعی در 13 اسفند 85، مراتب حمایت خود را از شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده که هنوز در بند 209 زندان اوین به سر می برند اعلام دارند.

زمان برگزاری این مراسم ساعت 15 تا 17:30 و مکان در خیابان افریقا (جردن)، نبش خیابان طاهری، برج سیاه، طبقه 15، واحد 2 خواهد بود. دیگر فعالان مدنی و مطبوعاتی نیز می توانند در این گردهمایی شرکت کنند.

اطلاعيه در محکوميت دستگيري دو تن از فعالان جنبش زنان: امضا کنيد

اطلاعيه در محکوميت دستگيري دو تن از فعالان جنبش زنان: امضا کنيد

وزرا

بازداشتگاه وزرا:( و من هیچگاه نخواهم توانست یک عکس را مثل بچه آدم آپلود کنم!) 

ما چون بچه های خوبی بودیم بعد از مدتی درو برامون باز گذاشتند . رفتیم براشون توالتهای کثیف رو شستیم و کلی هم باهاشون مودب و مهربون بودیم. ناهار مزخرفشونو که خوردیم دیدیم ۳۳ تا ساندویچ هات داگ و هبرگر آوردن و گفتند اینا رو رئیس زندان داده! ولی بعد فهمیدیم خوانواده هامون خریده بودند.

این فن که اون بالا می بینید خیلی باحال بود و عین فیلما سایه ش افتاده بود تو زندان و آروم می چرخید. دو روز بعدش که بردنم بند عمومی یه دختره ازم پرسید شما همون سی نفرین که تو وزرا بودین؟ وفهمیدم اونم همونجا بوده و سر و صدای مارو شنیده بود.

دریای طوفانی

این شعرو سارا گفته برای دریا کوچولوی شادی:

 
دل و چشم یاران چه بارانی است
چه تلخ است دریا که طوفانی است
چرا غم به دلها شبیخون زده؟
چرا شادی امروز زندانی است؟

خبر4

خانواده هفت نفر از دستگیرشدگان دیروز مقابل ساختمان خیابان وزرا تجمع کرده اند و منتظر کسب خبر از دستگیرشدگان هستند. خبر زنستان را بخوانید.

نیما گوشی رو برداشت  به حسین زنگ بزنه که دریا رو برداره بیاد خونه ما .بعد از چند لحظه اشکهای نیما رو دیدم که جاری شد و فهمیدم مرد دیگری هم آن سوی خط اشک می ریزد.

خبر 3 تبرزن

ژیلا بنی یعقوب آزاد شد.
از افراد دستگیر شده دیروز هیچ خبری در دست نیست. دارم بیانیه کمیسیون زنان را برای این افراد تنظیم می کنم.

 

این دو تا خواهر شاعر چقدر مایه آرامش همه بودند با شعر خواندن هاشان.این را ساقی و شعر زیر را هم سارا سرود.

در قانون شما اگر تن هستم

بر ریشه تبعیض تبر زن هستم!

از هیبت غول سان نمی ترسم هیچ

تهدید نکن حقیر! من زن هستم!

 

(بند 209 اوین، چهارده اسفند ۸۵)

خبر 2

نیلوفر و علی عبدی میگن ده دوازده نفر را گرفتند.

رکسانا ستایش گیسو احمدی و مارال فرخی دو نفر از دستگیرشده ها هستند.

پ.ن. آخرین آمار دستگیرشده ها ۱۵ نفر است.

منزل برخی از آزادشدگان شب گذشته را تفتیش کرده اند .

از خبرهای رسیده خیلی مطمئن نیستم. بچه ها پشت تلفن واضح حرف نمی زنند و بعضی چیزها را سربسته میگو یند.

تجمع با کمی خشونت و با حضور تعداد زیادی نیروی پلیس و لباس شخصی تمام شد. شهلا انتصاری بیانیه را خوانده و تجمع کنندگان در حال پراکنده شدن هستند.

اطلاعيه شماره 2 برگزاري مراسم روز جهاني زن 8 مارس 17 اسفند

اطلاعيه شماره 2 برگزاري مراسم روز جهاني زن 8 مارس 17 اسفند

 

"همبستگي براي آزادي ، برابري، عدالت جنسيتي"

 

 

 

فعالان جنبش زنان سالهاست كه با چشم انداز همبستگي زنان ايران و جهان  و طرح مطالبات مدني ، خواهان برگزاري روز جهاني زن بوده اند . متاسفانه به رغم تلاش هاي مستمر گروههاي مختلف زنان در مسير احقاق حقوق انساني و شهروندي ، همواره با محدوديت ها و موانع بي شماري روبرو بوده ايم.

امسال نيز بر آن شديم تا با طرح مطالبات زنان، در تجمعي مسالمت آميز( طبق ماده 27 قانون اساسي) در مقابل نهادي كه به باور ما بايد برآمده از آراي ملت باشد، با تاكيد بر خواسته هاي دمكراتيك و برحق خود روز جهاني زن را گرامي بداريم .

 اينك اعلام مي كنيم كه به علت برخورد خشونت آميز نيروهاي انتظامي با فعالان جنبش زنان در 13 اسفند كه منجر به بازداشت 33 نفر از آنان - از جمله گروه هماهنگ كننده- شد و با ادامه بازداشت سه نفر از فعالان جنبش زنان در زندان اوين، كه دو تن از ايشان عضو گروه هماهنگ كننده هستند، و همچنين به علت آزادي تعدادي از گروه هماهنگ كننده مراسم در اولين ساعات روز 17 اسفند، امكان مديريت و سازماندهي مراسم روز جهاني زن از گروه هماهنگ كننده سلب شده است .

 

در همين راستا با تبريك مجدد روز جهاني زن كه امسال به نام "همبستگي براي آزادي ، برابري ، عدالت جنسيتي" نام گذاري شده است ، دست كليه حمايت كنندگان را  مي فشاريم و تقاضا داريم به منظور جلوگيري از بروز هرگونه خشونت و يا سو استفاده ، با اخلاق مدني و صلح جويانه، گروه هماهنگ كننده را در مقابل مجلس،  ياري كنيد .

 

 

 گروه هماهنگ كننده :       شهلا انتصاري ، فاطمه گوارايي ،مرضيه مرتاضي لنگرودي ، رضوان مقدم

آزادی

خب به سلامتی ما هم آزاد شدیم (البته به جز مجبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر و ژیلا بنی یعقوب).
قیامتی بود جلوی اوین. نیما دیر خبردار شده بود و من مثل بدبختا شاهد در آغوش کشیدنهای زوجهای دیگه بودم!  که ... بالاخره نیما سروکلش از دور پیدا شد قربون قدت برم.

اوّل دلی از عزا درآوردم ، از دیروز اعتصاب غذا بودیم و هیچی نخورده بودم( خوب شد زود آزادمون کردن )الان دارم ای میل هام رو می چکونم. استخونام داشت واسه اینترنت سیم می کشید.
راستی از همه به خاطر کامنتاشون کمکاشون و حمایتهاشون ممنونم. دارم از خستگی می میرم. تا بعد...

توطئه

 

اینم توطئه دشمنان برای لوث کردن اهداف فمینیستها!

اینجا ایران ، من زن

بر و بچز محترم! برنامه  فردا یادتون نره ها( دانشکده مدیریت)! نه به خاطر اینکه ما جلوی معاونت دانشجویی که کلی پاچه خاریشو کردیم تا مجوز بده ضایع میشیم؛ بلکه به خاطر اینکه فیلمهای خیلی جالبی رو از دست می دید که دیگه هیچ جا نمی تونید پیداشون کنید. یک فیلم کوتاه در مورد آزار جنسی با عنوان هیز هست ( این ترجمه منه واسه staring hurt) که من خیلی خوشم اومد. یکی دیگه هم به اسم  تصویر بدن هست که درباره بدن ایده آل زنانه است که باریک و بلند تصویر میشه و زنها به خودشون فشار میارن که مطابق اون باشند . یک فوتوکلیپ جالب هم با عنوان اینجا ایران، من زن عکسهای متنوع و جالبی از زنان ایران در عرصه های مختلف از زنان بسیجی گرفته تا دختران اسکی باز.

 

بچه ها دیشب رفته بودند تو خوابگاه پوسترهای برنامه رو بچسبونند مسئول خوابگاه گفته نمیشه اینجا خوابگاهه شلوغ میشه! به همین راحتی! میگن شاه می بخشه شاه قلی نمی بخشه ، برنامه ای که مجوز داره و تازه مجوزش رو خود معنت دانشجویی گرفته اجازه تبلیغ نمی گیره فقط به خاطر اینکه عده ای حق دارند یا به خودشون حق می دن که کمترین میزان مسئولیت رو به گردن بگیرند و بنابراین به راحتی از انجام وظایفشون شونه خالی می کنند. امروز هم با بچه ها رفتیم دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی اونا هم گفتند پوستراتونو بذارین اینجا روش بررسی انجام بشه! ما هم ازشون پس گرفتیم و دادیم بچه های باحال شورای صنفی و انجمن اسلامی زدند به تابلوهاشون.

 

هر وقت از روزبه می خواهیم کاری برامون انجام بده ومیگیم : " لطف می کنی"؛ میگه من به خاطر لطف به کسی کاری نمی کنم بلکه خودم دوست دارم و وظیفه خودم می دونم. خلاصه بهش برمی خوره که فکر کنیم داره به ما لطف می کنه .به هر حال روزبه خان چند روزه که به شدت داره وظیفشو انجام میده و ما بسیار ازش راضی هستیم!

هشت مارس در دانشگاهها

جدول زمانی برنامه های دانشگاههای مختلف تو این جدوله. برنامه جالبند و با توجه به کسانی که امکان مجوز گرفتن برایشان  وجود داشته، تنوع خوبی دارند. جالبه که خیلی از دانشگاهها روی طرح پذیرش جنسیتی در دانشگاهها تمرکز کرده اند.

سایت میدان یک ابتکار بسیار جالب به خرج داده و "اولین جشنواره فیلمهای فمینیستی" رو راه انداخته. میدان، فیلمهای کوتاه فمینیستی ، فلش و کلیپهای داخلی و خارجی رو روی ۴ تا سی دی و به نام اولین جشنواره فیلمهای فمینیستی عرضه کرده و خیلی از دانشگاههایی که برنامه دارند در خلال برنامه هاشون این فیلمهای جالب و دیدنی رو نشان خواهند داد.

بالاخره به هر بدبختی شده مجوز گرفتیم! اگه بدونید چه مراحل پیچیده ای رو گذروندیم! یه چیزی تو مایه های بازجویی برای جاسوسی و ...

نقد و بررسی طرح پذیرش جنسیتی در دانشگاهها

سخنرانان: شادی صدر
دکتر شهلا اعزازی
فریده ماشینی
 
یکشنبه ۱۳ اسفند
 
بزرگراه جلال آل احمد -پل گیشا- دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
تالار جنبی الغدیر
ساعت : 13 تا 16

تا هشت مارس (2)

اوضاع مجوز دادن یا بهتر بگم مجوز ندادن مثل پارساله شاید هم بدتر. پارسال هم مسئولان دانشگاهها به دانشجویانی که تقاضای مجوزر برای برگزاری مراسم هشت مارس کرده بودند گفته بودند که بخشنامه ای از وزارت علوم ابلاغ شده که هیچ مراسمی نباید به نام روز زن یا در حول و حوش این روز درباره زنان برگزار شود. استدلالشان هم این بود که چون روز تولد فاطمه زهرا روز زن نامگذاری شده دیگر کسی حق ندارد روز جهانی زن را برگزار کند.درخواستهای مجوز  رد  شد و دانشگاههایی که قبلا مجوز داده بودند یکی یکی مجوز را لغو می کردند و من هم یکی یکی خبرش را می گذاشتم (دانشگاه همدان و ملایر  ، دانشگاه قزوین و ...) . بیانیه ای دادیم و دانشگاههای زیادی امضا کردند و اعتراض خود را نسبت به این بخشنامه وزارت علوم اعلام کردند که البته مثل همیشه هیچ جوابی شنیده نشد.
حضرات فکر کرده بودند اگر به برنامه ها مجوز ندهند هیچ برنامه ای هم برگزار نمی شود و همه فراموش می کنند روزی به نام روز زن وجود دارد که در آن از زنان به خاطر" مقام زن و مادر" با سرویس چای خوری و دسته گل و فر و مایکروویو ، "قدردانی" نمی شود بلکه صحبت از محروم شدن یک انسان از حقوق انسانی اش به خاطر جنسیتش است و خشونت قانونی و غیرقانونی که بر او اعمال می شود.

به هر حال ، سال گذشته  برنامه ها چه با مجوز چه بی مجوز برگزار شد. امسال هم بچه ها به شدت در تکاپوی برگزاری برنامه های مختلف هستند. نگران مجوز هستند اما مصمم به برگزاری در هر صورت. 
حتا برنامه هایی که مجوز گرفته اند به این شرط بوده که مهمانی از خارج از دانشگاه برای سخنرانی دعوت نشود.

لطفا پیشنهادهای خود را برای برگزاری بهتر و گسترده تر این مراسم در دانشگاهها و جاهای دیگر بفرستید.

اخبار دانشگاه یا اِن جی اوی خودتان را مثل سال گذشته بفرستید یا برایم پیام بگذارید تا با شما تماس بگیرم.

 

تحصیل حق ماست

ممنون از پویای عزیز به خاطر فلش "تحصیل ، سهم ما نیست، حق ماست!" .من که با این شعار خیلی حال می کنم!

لطفا در وبلاگتون قرار بدین

تا هشت مارس(1)

 

تظاهرات

 پنجشنبه 8 مارس 2007

 روز جهانی مبارزه برای حقوق زنان

 

Jeudi 8 Mars : Journée internationale de lutte pour les droits des femmes

 

 Du Père-Lachaise à Bastille.

 

 

دو سالی است که ما تعدادی از زنان ایرانی مقیم پاریس در تظاهرات 8 مارس در پاریس شرکت می کنیم.

 

شعارهای ما :

 

برای آزادی، لائیسیته، حق زن بودن در ایران

 

برای برابری حقوقی، سیاسی، اجتماعی...

 

برابری بین زنان ایران وجهان

 

بر علیه آپارتاید جنسی، سنگسار، حکم اعدام، فحشا و خرید و

فروش زنان

 

 

Pour La Liberté, La Laïcité et le droit d’être femmes en  Iran

Pour L´égalité de droit et l'égalité de fait;

L’égalité économique, politique, sociale...

L'égalité, c'est aussi l'égalité entre les femmes en Iran et ailleurs

 

Contre l'apartheid sexuel infligé aux femmes iraniennes

Contre la Lapidation, la peine de mort, la traite des femmes

 

لغو خشونت بر علیه زنان در محیط کار، خشونت خانگی، تجاوز، ازدواج اجباری، مثله کردن زنان، فحشا و خرید و فروش زنان، فقر، محروم کردن از آزادی، قتل ناموسی

 

محل تجمع زنان ایرانی : در ورودی اصلی Père Lachaise  ساعت 18 روز پنجشنبه 8 مارس 2007

 

به دعوت تعدادی از زنان ایرانی مقیم پاریس

ّFemmes Iraniennes Résidentes à Paris

Courriel : iraniennes.paris@laposte.net