نمک گندیده!

هفته پیش قرار بود تو جلسه گروه مطالعات زنان، عنوان پایان نامه های ما و استاد راهنمای مربوطه تصویب بشه.  ورودی های ما ۹ نفر بودند که از این بین ، ۳ نفر دکتر سارا شریعتی رو به عنوان استاد راهنما پیشنهاد داده بودند و ۴ نفر بقیه به ۱۰-۱۵ استاد دیگر دانشکده و این یعنی بعضی استادها هیچ متقاضی نداشتند(یکی دیگه هم می خواست با شریعتی بگیره که رفت انگلیس ادامه تحصیل بده تو همین رشته). گویا دیگران بهشون برمی خوره و   همون جو حسادت و رقابت که می دونیم همه جا و از جمله دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران هست، باعث میشه جبهه گیری علیه دکتر شریعتی بشه و حتی به ایشان گفتند که شما خودتان به دانشجوها پیشنهاد دادید که با شما پایان نامه بگیرند!شریعتی طفلی هم که به اندازه کافی تو دانشکده بدخواه و حسود داره و می دونسته این وضع در آینده هم خواهد بود ، بعد از اینکه سعی می کنه خودشو از این اتهام تبرئه کنه و میگه بابا من مدعی جنبش زنان نیستم و تخصصی هم در مسائل زنان ندارم ،یک فکر اساسی می کنه و میگه اصلا هرکس فقط یک پایان نامه رو راهنمایی کنه. اینطور میشه که پایان نامه من و اون نفر دیگه، تصویب نمیشه تا وقتی که یک راهنمای دیگه پیدا کنیم.
این داستان پایان نامه جزو مزخرفترین بخشهای تحصیلات تکمیلی تو ایرانه و نمونه اعلای سیستم تخمی ما. من موضوعم رو نوشتم:
 علل ضعف ورزش زنان در ایران : بررسی سیاستهای دولتهای ایران درباره ورزش زنان 
بعد میگن باید بری با کسی که در زمینه ورزش کار کرده کار کنی و تنها کسی که روی ورزش کار کرده  آقای فلانیه. حالا این آقای فلانی روی خشونت در فوتبال کار کرده! حالا چون من دارم روی ورزش زنان کار می کنم و فوتبال هم یک ورزشه باید از ایشون کمک بگیرم؟ آخه سیاستهای دولت درباره زنان و ورزش زنان چه ربطی به خشونت در فوتبال داره؟ در حالیکه مولفه هایی مثل حجاب و تفکیک جنسیتی ورزشگاهها و سیاستهای مردسالارانه و مخالف حضور زنان در عرصه عمومی و هزار عامل ریز و درشت دیگه تو این قضیه خیلی مهمتر از خود ورزشه.

مصطفی طباطبایی نژاد

کلاس سوم دبیرستان بودم که دبیر ریاضی جدید گفت یک استاد ایرانی در یکی از دانشگاههای آمریکا که قصد داشته به ایران برگرده به طرز مشکوکی کشته شده .کاری ندارم که خبر راست بود یا دروغ ولی اون روز سر کلاس کلی گریه کردم و یادمه که بچه ها با تعجب به من نگاه می کردند. امروز هم که فیلم مصطفی طباطبایی نژاد رو دیدم باز به همان درجه از تنفر و تهوع رسیدم و باز راه دیگری غیر از گریه نداشتم. ببینیم دولت جمهوری اسلامی اقدامی می کنه یا نه.

سیبیل طلا و ژرف ویدئو رو گذاشتن.این ای میل را هم گذاشتند که ای میل بزنید و بخواهید که عدالت درمورد مصطفی اجرا شود.  chancellor@conet.ucla.edu

یک مورد از هزاران

ای میل یک زن برای درخواست کمک:

من زنی 38 ساله دارای دو فرزند و لیسانس هستم که در شرکت ایران خودرو مشغول به کارم . متاسفانه همسر من که یک نظامی با درجه بالاست در خانه ی سازمانی مربوط به سازمانش مرا در حضور کودکان مورد ضرب وشتم قرار داد ومن مجبور به ترک خانه شدم . وی با استفاده از همین موضوع توانسته است حکم عدم تمکین و ممانعت از کار مرا بگیرد در صورتی که هزینه زندگی من وفرزندانم از همین راه می گذرد . بدون کوچکترین کمکی از وی امرار معاش می کنم . به این دلیل این حکم صادر شده است که بنده به علت داشتن توانایی مالی قادر به ترک خانه و نگهداری فرزندانم می باشم .و چنانچه هزینه ای برای گذران زندگی نداشته باشم مجبور به ادامه زندگی وتن دادن به ظلم این آقا خواهم شد و مصالح خانوادگی اینگونه حفظ می گردد!!

ایشان در زمان تنهایی مرا تهدید جانی ومالی می کند واز من بخاطر داشتن این حکم اخاذی مینماید ولی در دادگاه اعلام میکند که مر ا دوست دارد و بخاطر مصالح فرزندان حاضر به جدایی از من نیست.این حکم در حالی داده شد که شوهرم در حضور قاضی داد خواست خود را پس گرفت و هر دو اظهارت خود در نزد قاضی را امضا کردیم ومن خارج شدم ولی دفعه بعد برای دادگاه مهریه متوجه شدم که حکم ممانعت از کار من صادر گردیده ولی مهریه که عند المطالبه است هنوز بعد از یک سال ونیم قطعی نشده است . هم اکنون شوهرم اجرائیه گرفته است  و به شرکت ارائه داده است تنها راه من ملاقات با آقای شاهرودی و اگر موفق به ا ین دیدار با پروسه طولانی مدتش شوم گرفتن لغو یا تاخیر در این حکم می باشد . در صورتی که من مهلتی ندارم  
 

خورده نون

تا حالا خورده نون رفته زیر پاتون؟ چه حسی داشتید؟ آیا همون حسو ، وقتی هم که داشتید دروغ می گفتید یا از چراغ قرمز رد می شدید یا سبقت غیرمجاز می گرفتید داشتید؟

جواب آخر

یادتونه هر دفعه سر امتحانای فیزیک و ریاضی می پرسیدیم : آقا اجازه ! فقط به جواب آخر نمره میدین یا به راه حل هم نمره میدین؟ یا مثلا اگه گفته بود با استفاده از قضیه فلان ثابت کنید ... می پرسیدیم نمیشه از یه راه دیگه بریم؟
حالا خیلی وقتا یا اصلا راه حلی به نظرمون نرسیده بود یا می خواستیم با خیال راحت و با این توجیه که راه حل ما به جواب آخر نمی رسه و در نتیجه نمره نمی گیریم، از مساله بگذریم

به سه دلیل درباره دیروز نمی نویسم:

اول اینکه حوصله ندارم

دوم اینکه اعصاب ندارم

سوم اینکه کار دارم

چهارم اینکه ر یا میشه!!

... خب حالا ۴تا شد! چیکار کنم؟

پیکار

خبر پیکار امروزمون رو در اولین فرصت می ذارم. و ماجراهای قبل و بعدش رو

تیتر خبر اینه:
تايمز آن لاين : اسلام بر مدهاي هاليوودي غلبه كرده است
متن خبر اینو میگه:
واقعه بسيار عظيمي در قاهره ـ هاليوود خاورميانه ـ در شرف وقوع است

این حجاب اسلامی هم که میگه (با کات و رنگ و سانسور) اینه:

تو این عکس که یه شکل دیگه است(بینی ش ). اینم یه عکس و بیوگرافی دیگه.
تو ویکیپدیا هم نوشته بالرین بوده و الان مدله

والا من که هر چی سرچ کردم و حجاب و مسلمان و ... زدم مطلبی ازش پیدا نکردم درباره حجابش. البته یه سایت بود به اسم : نساء مثیره العربیه که اسم حنان ترک توش بود.( پیشنهاد می کنم به جای اون کلمه که وبلاگتونو فیلتر می کنه از مثیره استفاده کنید!)

پ.ن. یافتم! اینجا درباره حجابش و اقتداش به سینمای ایران نوشته. بس که تو ایران مجبورن واسه چاپ عکسهای هنرپیشه های زن یه حلقه سیاه دورتادور گردنشون بکشن و موهاشونو سیاه کنن که معلوم نباشه بیرونه ، فکر کردم عکس اینم همینطوره! ولی مثل اینکه این خانم از سینمای ایران فراتر رفته!

دوست داشته بوده باشی

اگه به یکی یه فیلمی داده باشی ببینه؛ بعد که دید بخوای بهش بگی که... همونی که من نمی دونم. ببینید اینجوری میشه: امیدوارم اون فیلمو دوست داشته بوده باشی
آره؟ یا : امیدوارم فیلمو دوست می داشتی .
نمیشه! مسخره میشه.

دو دو رو دو دو ایران!!!!

حدس می زنید بچه های پیکار(کمپین) استادیوم، می خوان  این دفعه برای بازی ایران- کره  چیکار کنن؟ پیشنهاد شما چیه؟

خب ! فهمیدیم آی کیوی اینترنت بازان بالاتر از میانگین جامعه است! چون این اشتباه خیلی در میان مردم رواج داره.
حالا یه سوال دیگه. فکر می کنید چطوری میشه از روی هلال ماه فهمید که اول ماهه یا آخر ماه؟

قرص ماه کامل

فکر می کنید قرص ماه ،  اول ماه کامله یا آخر ماه؟

لطفا اگر می خواهید جواب بدید ، اولین چیزی که به ذهنتون میرسه رو بنویسید نه بعد از خواندن جواب نفر قبلی. 

سایت پیگیر وضعیت زنان سنگساری  فیلتر شد

سایت میدان فیلتر شده . قطعا به خاطر کمپین سنگساره

سنگسار با شعر!

دیشب تا آخر شب داشتم یک سری خبر و گزارش را برای سایت آماده می کردم و آن لاین به عضو جدید در مورد کارهایش توضیح می دادم . کارهایم که تمام شد چشمم به این شعر  از مهستی شاهرخی افتاد و واقعا خستگی به تنم ماند.دیشب چند جمله کوتاه نوشتم و امروز این قسمت را اضافه می کنم.

بسیار تعجب کردم که زنی با این تعداد  نوشته و شعر و کتاب چرا باید تا این حد ذهنیتش غلط و ضد انسانی باشد؟ چرا به خود اجازه می دهد در قلب اروپا به زندگی آرام و بی دردسر خود ادامه دهد و نه تنها حمایتی و تشویقی نکند زنانی را که در اینجا برای بهبود وضعیت مشقت بار زنان هموطن خود ، ولو در حد یک اپسیلون، تلاش می کنند ، بلکه از هنر خود، شعر، برای توهین و تمسخر آنها استفاده کند؟ او تا به حال هیچ زن محکوم به سنگساری را از نزدیک ندیده ولی اگر از آسیه امینی و  شادی صدرو...بپرسد؛ که چشمان ترسان و وحشت زده این زنان را از نزدیک دیده اند واز  کابوسهای شبانه آنان شنیده اند،خواهد فهمید که این زن نه تنها حبس طولانی را به سنگسار ترجیح می دهد که اعدام به هر شیوه دیگری را نیز به سنگسار ترجیح می دهد. آن زن هیچ وقت به ما، اعضای کمپین منع قانونی سنگسار ، نمی گوید " خاک بر سرتان که به رئیس قوه قضائیه نامه می نویسید که جمهوری اسلامی باید به تعهدات بین المللی خود عمل کند و سنگسار را غیر قانونی اعلام کند شما باید انقلاب کنید و حکومت سکولار سر کار بیاورید و رابطه آزاد زن و مرد را قانونی کنید "

ما هم احمق نیستیم و می دانیم خیلی بهتر است که انسانها به خاطر تمایلات انسانی شان از حق حیات محروم نشوند، ما هم می دانیم خیلی عالی است که مجبور نباشی لچک سر کنی و کیسه بر تن ، ما هم به اندازه شما عقلمان می رسد که مشکلات زنان ایران آنقدر زیاد است که داشتن اندکی هیجان و تفریح در استادیوم فوتبال برایشان لوکس محسوب می شود؛ ولی فرق ما با شما این است که ما دچار توهم نیستیم ما می دانیم فعلا تنها کارهایی که از دستمان برمی آید همین هاست. می دانیم هنوز حداقلهای دموکراسی در ایران محقق نشده است که ما بخواهیم و بتوانیم قدمهای بعدی را برداریم. باز هم به شما ای خانم هنرمند،خانم شاعر! می گویم از برج عاج خود پایین بیا و یک لحظه خودت را جای آن زن سنگساری بگذار( گرچه بهتر بود می آمدی و از نزدیک با او صحبت می کردی تا ببینی که او هر لحظه بارش سنگها را بر سرش مجسم می کند و موهایش یکی یکی سفید می شود).

می توانم شعرت را هم به دست آن زن برسانم و سپاس و ستایش او را برایت تعریف کنم!

مبارزه ای ساده تر از این امکان دارد؟ لعنت فرستادن به تاریکی ، کار آسان و ارضاکننده ای است ولی آنچه در وضع موجود تغییری ایجاد می کند ، روش کردن یک شمع است که اینگونه افراد نه تنها از آن عاجزند که آنانی را که با هزار جان کندن شمع نیمه جانی را روشن نگه می دارند به تیغ کنایه زخمی می کنند.

برای کسانی که نمی توانند مطلب را ببینند در ادامه متن کامل را آورده ام.

ادامه نوشته

این بازی کثیف را چه کسی شروع کرد؟

- به مریم میگم دخترها در خوابگاه درباره امیرابراهیمی چی میگن؟ میگه ، هیچی! میگن ما هم جای او بودیم خودکشی می کردیم! و بعد می پرسه چرا این دخترا به جای اینکه برن از اون آدم شکایت کنند خودشون رو می کشند؟

خدا رو شکر می کنم که لااقل مریم مثل اونا فکر نمی کنه.(نیما میگه اینم چون با تو گشته اینطوری فکر می کنه).مریم میگه چند تا از پسرهای خوابگاه چندسال پیش ، از رابطه با یکی از دخترهای دانشجو فیلم گرفته بودند و تو خوابگاه دست به دست می گرداندند.

-  چند وقت پیش به یکی از دخترهای فامیل که ساکن یکی از شهرستانهای غربی است و در شهرستان دیگری درس می خواند گفتم از خوابگاهتان  فیلم بگیر ما ببینیم .گفت دخترها نمی گذارند .گفتم چرا؟ گفت من خودم هم نمی گذارم ازم فیلم بگیرند چون یک وقت دست یکی می افتد و میرود در شهر پخش می کند. گفتم تو که خلافی نکردی. توی خوابگاه که همه دخترند ، نه خلاف قانون است و نه خلاف شرع. گفت باشد ولی اگر بابام یا داداشم یا دایی ببینند خیلی بد میشود، آبروم میرود...

- چند وقت پیش   یک گروه از دوستام که چند تا پسر و یک دختر بودند به یکی از شهرهای شمالی میروند برای جنگل نوردی. وسایلشان را پهن کرده بودند که غذایی بخورند  که یکباره یک ماشین گشت پیداش میشود و چند نفر ازش پیاده میشوند و به طرفشان حمله می کنند و دختره را از پسرها جدا می کنند و شیشه های آب را بو می کشند و محتویات تمام کوله ها را روی زمین خالی می کنند و سیلی و فحشهای رکیک و تلفن به پدر و مادرها و یک شب در بازداشت و ...

- چند سال پیش با نیما رفته بودیم موزه هنرهای معاصر برای دیدن تابلوهای نقاشی. تابلوها زیبا بود و فضای موزه هم مزید علت شده بود ... و خلاصه ما کمی رمانتیک شده بودیم و فراموش کرده بودیم که در نظام مقدس به سر می بریم. من دستم را دور کمر نیما حلقه کرده بودم و با هم راه می رفتیم. یکباره صدای فریاد پیرمرد نگهبان آمد که دستت را بردار! این کار ها را بروید در هتل انجام دهید!! همه به طرف ما برگشتند . دستم را انداختم . هتل؟؟؟؟!!!

 

امروز دکتر جوادی می گفت شما که فعال زنان هستید نمی خواهید در مورد این دختر کاری بکنید؟ و بعد گفت به نظر او این مسائل ناشی از این است که مردم ما اخلاق را فراموش کرده اند .گفت اخلاق بالاتر از اعتقاد است. من حرفش را قبول نداشتم. گفتم بازی را مردم شروع نکردند بازی را حکومت شروع کرد وقتی حریم خصوصی مردم را با افتخار می شکست و از شیشه های خالی مشروب در پستوی خانه هاعکس می گرفت و فیلمهای ویدئویی را یکی یکی در دستگاه می گذاشت و می رفت در اتاق خوابهای مردم و... بعد  ممنوع التصویر شدن هنرپیشه را به اطلاع مردم می رساند . بازی را حکومتی شروع کرد که گفت هنرمندان و بازیکنان فوتبال ، الگوی جوانان ما هستند و بعد زندگی خصوصی آنها را زیر ذره بین گذاشت و حتی طول موهای آنها را تعیین کرد و بعد هر فیلمی که از مجلس خصوصی فوتبالیستها و بازیگرها به بیرون درز می کرد دست به دست  گشت و مردم ساعتها پای فیلمی نشستند که چند تا آدم معروف را در کنار خانمهای بی حجاب نشان می داد همین!

 مردم چگونه می توانند به شناعت عملی واقف شوند وقتی دولت آنها این کار را با افتخار انجام می دهد و حتی آن را وظیفه خود می داند؟ دولتی که خود را اسلامی می داند چطور یکی از دستورات موکد اسلام را زیر پا می گذارد که می گوید گناه را بپوشانید همانگونه که خداوند پوشاننده گناهان است؟ مگر ملایان، روایتی را نقل نمی کنند که مردی به پیامبر گفت فلان زن و مرد را در حال زنا دیده و پیامبر سه بار او را رد کرد تا این گناه آنان فاش نشود ؟

تقصیر مسئولان نظام به همین مورد خلاصه نمی شود آنها باید پاسخگوی این نکته نیز باشند که چگونه است این نابهنجاریها تا به این حد در جامعه رواج یافته چرا جوکهای جنسی و قومیتی و ... اینقدر طرفدار دارد؟

 جواب آن در بی تدبیری و فراموشی عمدی شادی و هیجان در جامعه است. چرا جوانان باید از کمترین امکانات تفریحی و وسایل شادی و تفریحات هیجان انگیز محروم باشند که 11هزار تومان پول بدهند تا رابطه خصوصی یک هنرپیشه را ببینند؟

حال چه کسی جواب هزاران دختر( و احیانا پسر)ی را می دهد که با چنین حوادثی امنیت روانی آنها سلب می شود و آنها را بیش از پیش در روابط شخصی خود ، که از نیازهای ضروری یک زندگی سالم است، محافظه کار می کند، دختر و پسرهایی که خوشحال بودیم  به یمن مختصر تغییراتی در سطح جامعه ، نسبت به نسل قبل ،روابط بهتر و انسانی تری را با جنس مخالف  تجربه می کنند. مازلو ، روانشناس ، می گوید بعد از نیازهای اولیه مثل تغذیه و روابط جنسی، احساس امنیت مهمترین نیاز بشر است که اگر برطرف نشود انسان نمی تواند به خودشکوفایی برسد. من که تا این لحظه هیچگاه چنین حسی را تجربه نکرده ام.

 

مطلب نیما در همین مورد درباره روزنامه رسانه ملی  قابل تامل است.

زینب

به خاطر حضور کم در دانشکده و جدا بودن کلاسهای ما از بچه های کارشناسی، با تعداد کمی از بچه های کارشناسی دوستم که بیشترشون علاقمند به مسائل زنانند و در برنامه های مختلف دیده بودمشون. یکی از دوست داشتنی ترین و باسواد ترینهاشون زینب بود. زینب با اون اندام لاغر و باریک و روسریش . اخبار دانشکده را بیشتر ، از اون و نسیم می گرفتم. یادمه در اعتراضات دانشجویی به من و لیلا گفت، نمی خواهید از دانشجوها حمایت کنید؟ ما هم گفتیم چرا که نه؟ به شرطی که شما هم با ما برای بازی ایران- بوسنی بیایید استادیوم آزادی. زینب گفت قبول. فرداش ما بچه ها رو جمع کردیم و رفتیم تجمع دانشجوها به خاطر اخراج استادها و چند روز بعدش هم او آمد استادیوم آزادی.

 همان روزی که قرار بود در دانشگاه امیر کبیر فیلم آفساید را نمایش بدهیم و بعد هم کمپین دفاع از آزادی ورود زنان به ورزشگاهها را معرفی کنیم، حکم تعلیق دوترمه او را شنیدم و خیلی ناراحت شدم و تا همین چند روز قبل نمی دانستم یکی از موارد اتهامی او نداشتن پوشش اسلامی بوده. ما که از این بلندگوها نداریم که از مظلومیت زینب بگیم ، راه دیگری هم برای احقاق حق خود نداریم. تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که نوشته زینب رو اینجا بذارم.

 زینب، ساکن خوابگاه بود و حالا که  خوابگاه بهش ندادند مطمئنا براش سخته که مثل گذشته به دانشکده رفت و آمد کنه، وقتی هم که برگرده من دیگه فارغ التحصیل شدم. این قضیه خیلی ناراحتم می کنه ... ولی برای ثابت نگه داشتن ( و حتی افزایش) سطح نارضایتیم لازمه.

 

                         محرومیت از تحصیل به خاطر روسری

 

     اشتباه نکنید این مقاله درباره دختران دانشجو و دانش آموز ترکیه ای یا دانش آموزان فرانسوی نیست که به دلیل مغایرت روسری به عنوان یک نماد مذهبی با قوانین سکولار حاکم بر محیط های آموزشی این کشورها از تحصیل بازمانده اند، بلکه درباره تحمیل یونیفرمی خاص ( مقنعه ) به دانشجویان دختر ایرانی است .

    از ابتدای قرن گذشته پوشش زنان در ایران همواره مسئله ای جنجال برانگیز بوده است . از فمنیست های ابتدای قرن بیستم که می خواستند به جای چادرهای سیاه قجری لباس های رنگی برتن کنند و با برخوردهای خشن عده ای از متحجرین روبروشدند، تا کشف حجاب رضاخانی که باز هم با خشونت در پی آن بود که نداشتن پوشش خاصی را بر زنان تحمیل کند . بعد از انقلاب اسلامی و در پی آن انقلاب فرهنگی کوشش های مردان جهت تعیین پوشش زنان تداوم یافت . اما در برابر این سیاسیت های میلیتاریستی و پدرسالارانه همواره زنانی بوده اند که کوشیده اند پوشش شان را خودشا ن انتخاب کنند . زنانی که خود را شهروند می پنداشتند و نه سرباز. این تحمیل ها را می توان ناشی از« سیاست کالبد شکافانه بدن انسان » دانست ، که به تعبیر فوکو درعصر مدرن درنهادهایی چون ارتش ، بیمارستان و دانشگاه بر بدن افراد تحمیل می شود. سیاستی که  درسراسر قرن بیستم و بیست و یکم بر زنان ایرانی تحمیل شده است . این سیاست که مبتنی بربدن به منزله یک ماشین و محاصره آن از هر سو است، در عصر مدرن در کناراعمال سیاست های جمعیتی ،جایگزینی برای کشتن افراد به عنوان نماد قدیمی قدرت حاکم است . (فوکو ، اراده به دانستن : 160و161)

چند سالی است که با شروع فصل گرما پوشش زنان به مهمترین مسئله کشور بدل می شود . این جریان از خیابان ها وپاساژها و  تولیدی ها می گذرد و به دانشگاه ها نیز می رسد و در هر دانشگاهی شکلی خاص پیدا می کند.  اوج توجه مسئولین دانشگاه تهران به این امر ، زمانی بود که در ابتدای سال تحصیلی 84- 85 یکی از مسئولین جدید دانشگاه  بخشنامه ای صادر کرد که به شیشه نگهبانی ها چسبانده شد و برای دانشجویان  تعیین می کرد که باید چه یونیفرمی  بپوشند . این بخشنامه ما دختران را که بعد از فارغ التحصیل شدن از مدرسه و ورود به دانشگاه فکرکرده بودیم ، دیگر می توانیم مثل همه زنان ایران فقط با رعایت قاعده کلی داشتن پوشش اسلامی آنچه را که خود تشخیص می دهیم ، به تن کنیم ؛ به شدت غافلگیر کرد. در بخشنامه آمده بود که پوشش دختران حتما ً باید شامل مقنعه، مانتو و شلوار باشد و خب البته در مورد پسران فقط به قاعده کلی داشتن پوشش معمول و متناسب با عرف اکتفا شده بود.این بار دیگر برخوردها محدود به تذکر نبود و راهکارهای عملی تری برای آن اتخاذ شده بود . نگهبانان کلاسوری در دست داشتند که حاوی فرم های چاپی مخصوصی برای درج مشخصات دانشجویانی بود که روسری سر می کرند .البته با روسری های تیره تر مدارا می شد .حتی به ما توصیه میکردند که به جای روسری های رنگی روسری مشکی سر کنیم .ولی نسبت به موی دختران ، اندازه مانتوشان یا نپوشیدن جوراب حساسیتی نداشتند . در واقع دعوا برسر مقنعه بود ، نه حجاب . خوشبختانه دامنه این زمین لرزه به پردیس مرکزی دانشگاه محدود ماند و دانشکده های پل گیشا تا حدی از آن مصون ماندند. اما این بخشنامه برای دانشجویان تحمل ناپذیر بود .بنابراین آنها به راهکارهای مختلفی برای دور زدن آن متوسل شدند. این مقاومت ها شامل سرکردن مقنعه و تعویض آن با روسری در محیط دانشگاه ، ورود از درهای خاصی که امن تر محسوب می شدند و البته اعتراض مستقیم به این امر بود. این مسئله باعث شد برخی از اعضای دو دانشکده از مجموعه دانشکده های پردیس مرکزی به نمایندگی از دانشجویان و به در خواست آنها با مسئولین مربوطه وارد مذاکره شوند . آن ها نیز مثل بسیاری از دانشجویان و مردم حجاب را مساوی یونیفرم خاصی نمی دانستند. مسئولین حراست و انتظامات نیز ظاهراً اعلام کردند که با آنها هم عقیده اند و صرف رعایت پوشش اسلامی کافی است و اگر دختران با سرکردن روسری نیز حجاب خود را رعایت کنند مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد. اما این قول ها محدود به دانشجویان دانشکده خاصی شد . حتی از دانشجویان می پرسیدند که آیا دانشجوی آن دانشکده اند ؟ ! و اگر با مشاهده کارت دانشجویی متوجه می شدند که این دختران دانشجوی دانشکده دیگری هستند ، اسم شان را در فرم های مربوطه ثبت می کردند.همانطور که گفته شد برای پوشش پسران مصداقی تعیین نشده بود و آنها همانند گذشته از لباس های آستین کوتاه و کروات ها ی خود استفاده می کردند و با مشکلی هم مواجه نمی شدند.

     زمان گذشت و به تدریج دیگر نگهبان کلاسور به دستی دیده نشد . از نگهبانان شنیده بودیم که کمیته انظباطی با دانشجویانی که اسامی شان در فرم ها ثبت شده باشد برخورد می کند . در خرداد85بود که این برخورد واقعا ً رخ داد . روی میز کمیته انظباطی در پروند انظباطی من 17 فرم  وجود داشت که در هر کدام اسمم مشخص شده بود. من تاکید داشتم که حجابم کامل است و عرف جامعه را رعایت می کنم . اما وقتی حکم دو ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات به دستم رسید ، دیدم یکی ازموارد اتهامی آن عدم رعایت پوشش اسلامی است که به استناد بند 3/د ماده 2 مطرح شده است .کمی بعد این حکم در مرحله تجدید نظر هم تایید شد . بخش د آیین نامه انظباطی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی موارد اخلاقی و بند 3/د« عدم رعایت پوشش اسلامی و یا استفاده از پوشش یا آرایش مبتذل » است . سئوال من این است که آیا سر کردن روسری- تنها چیزی که آن فرم ها بر آن دلالت داشتند-عدم رعایت پوشش اسلامی است و یا مصداق ابتذال است؟ دوباره زمزمه برخوردهای پراکنده  دیگری از این دست به گوش می رسد ، با توجه به اخراج های اساتید و دانشجویان آیا دولت مهرورزی به دنبال یک انقلاب فرهنگی دیگراست؟

 

۲- بوفه دخترها و پسرها رو با پارتیشن از هم جدا کردند دخترها هم سرشونو میندازن پایین و میرن تو قسمت خواهران و در رو هم  پشت سرشون می بندن. البته بیشتر، دخترای چادری هستن که بهشون حق میدم که نتونن ۱۰-۱۲ ساعت زیر سنگینی چادر دوام بیارن. ولی حرف من اینه که در عین حال که باید این حق رو به اونها بدیم ، دیگران را هم نباید از حق یک زندگی عادی انسانی و بدون اهانت و تفکیک جنسیتی محروم کنیم.

پ.ن. یادم رفت بگم تعدادی از دخترها، از جمله خودم ، برای مقابله با این جداسازی میریم تو قسمت پسرا می شینیم .تا حالا که چیزی نگفتن ولی احتمالا اسامی نوشته میشه تا به موقع رو بشه.