امروز سر کلاس روانشناسی جنسیت با دکتر حجازی، پنج تا  تغییر جنسیت داده (ترنس سکچوالTS) مهمون کلاس بودند. شیلا و سوگند و هستی، سه تا پسر که دختر شده بودند و سامان و امیرعلی ، دو دختر که پسر شده بودند.

خیلی جالب بود .  تصویر تار و مبهمی که در ذهنم بود تا حدود زیادی شفاف شد. یکی از بچه های کلاس( بچه که نه. دو برابر من سن داره! ) که از مدیران بهزیستیه و کار این ترنسها دست اونه، دعوتشون کرده بود. خیلی راحت قبول کرده بودند که بیایند کلاس ما و به سوالهای ما جواب بدن؛ ولی مشکل رئیس مرکز بود! خانم  صادقی به سختی اجازه داد و کلی شرط و شروط گذاشت که جایی درز نکنه که یه همچین خبطی تو دانشکده علوم اجتماعی ،اونم تو مرکز مطالعات زنان صورت گرفته.

تجربه های هرکدومشون واقعا شنیدنی بود و ظاهرشون هم  دیدنی. هستی،  دختری زیبا ، بسیار آراسته با پالتوی چهارخانه ، آرایش کامل و ناخنهای مانیکور کرده؛ شیلا و سوگند هم به همچنین  صورتهاشون خیلی صاف و بی لک بود. امیرعلی کاملا قیافه مردانه داشت و میشه گفت زیادی مرد بود گاهی فکر می کردم داره عمدا اغراق می کنه تو پسر نشون دادن خودش. درکل امیرعلی از همه شون توی بحث های پزشکی مسلط تر بود و بیشتر حرف می زد. علتش هم این بود که دانشجوی سال سوم پزشکیه در آلمان. وقتی پدر و مادرش فهمیده اند که اون می خواد عمل کنه میگن ما درکت می کنیم ولی جواب فامیلو چی بدیم؟ بریم عروسی تو باید بری تو قسمت زنونه یا مردونه؟ ... خلاصه می فرستندش آلمان و به گفته خودش ، عملگی و ظرفشویی انجام داده تا بتونه زندگی کنه. اونجا با ظاهر پسرونه و بدون روسری و مانتو می تونسته رفت و آمد کنه؛ امکانی که اگه تو ایران داشت شاید اصلا نمی رفت چون الان دوباره برگشته که عملش رو انجام بده( هزینه این عمل در آلمان خیلی بیشتر از ایرانه). اون میگه مانتو و مقنعه پوشیدن براش کار سخت و عذاب آوری بوده و تا دبیرستان فقط تو محیط مدرسه می پوشیده و خارج از مدرسه همه فکر می کردند  پسره.

امیر علی خیلی جالب و دقیق مراحل انجام عمل رو تشریح کرد. اون گفت برای پسرهایی که می خوان دختر بشن  بیضه ها رو تخلیه می کنند و از پوست روده ، بعد از برداشتن پرزهای روش، رحم می سازند براشون؛ آلت خارجی رو هم کامل برمی دارن . برای دخترهایی که می خوان پسر بشن رحم برداشته میشه و قسمت ابتدایی لوله رحم بسته میشه و با رشد دادن کلیتوریس یا روش دیگه، آلت مردانه براشون درست میشه. یه چیزایی هم درباره اینکه چه راه حلی برای خروج ترشحات واژن پیدا کرده اند  گفت که نفهمیدم. امیرعلی تا قبل از عمل، پریود می شده البته به میزان کم و به فواصل زیاد.  از اول، برای همه ما این سوال پیش اومده بود که وقتی دختری، پسر میشه یا پسری دختر میشه قضیه این عادت ماهانه چی میشه و جالب اینکه هممون به جای اینکه از اون دخترایی سوال کنیم که این مساله رو داشتند ؛ از دخترای کنونی، یعنی کسانی که قبلا پسر بودند و الان ظاهری زنانه داشتند پرسیدیم. انگار اون خجالت و حیا رو ناخودآگاه داشتیم و در کل گفتگو و صمیمیت دخترای کلاس با این تازه دخترها بیشتر بود تا اون پسرای پیش از این دختر. از شیلا پرسیدم پیوند آلت تناسلی نداریم؟ گفت در بعضی کشورها هست ولی در ایران نیست.

همه پسرهایی که دختر شده بودند  از طرف خانواده هاشون طرد شده بودند و شاید به همین دلیل خیلی راحت حرف می زدند و از آبروریزی و حرف مردم نمی ترسیدند ولی درباره دخترایی که پسر شده بودند مخالفت شدیدی وجود نداشت.

 هستی می گفت:" مادرم متخصص زنان  و پدرم مهندسه ولی در این مساله اصلا منو درک نکردند، به مادرم می گفتم این یک پدیده شناخته شده در پزشکیه و من نیاز به این عمل دارم. اونم می گفت می دونم این یه مساله شناخته شده است اما چرا بچه من؟ من نمی حخوام بچه من اینجوری باشه".

 وقتی هستی، مجوز رو می گیره و عمل اول  رو انجام میده مادرش از او به دادگاه شکایت می کنه و به دردسر می اندازدش. اون میگه:" شاید هم حق دارند مادرم 25 سال فکر کرده داره پسر بزرگ می کنه و حالا نمی تونه قبول کنه من دختر باشم". هستی بعد از اینکه از خانوادش طرد میشه، خودش کار می کنه( آرایشگری و ؟) . 15 سال بعد که با برادرش ملاقات می کنه ، میگه می خوام مامانو ببینم.اون میگه:" برادرم به مادر گفته بود اگه ببینیش باورت نمیشه و نمی تونی بشناسیش، مادرم جواب داده بود، من اونو زاییدم و از ده کیلومتری هم می شناسمش ولی من 45 دقیقه باهاش حرف زدم و او متوجه نشد"... که این خانم زیبا و متشخص ، پسر خودشه! هستی 8 ساله که با  مردی دوست بوده و دو ساله که باهاش نامزد کرده. خانواده پسر نمی دونن و قراره که اونا بعد از انجام آخرین عمل هستی با هم ازدواج کنند.

شیلا می گفت برای انجام عمل جراحی، فرد را از پا آویزان می کنند مثل گوسفندهایی که تو قصابیها آویزانند و فرد در طول مدت عمل، که هشت ساعت و گاه بیشترطول می کشد، به همان حالت می ماند که اثرات بدی روی بدن و مغر دارد. بعد از تخلیه کامل هورمونها، نیاز به هورمونهای جدید است که باید به میزان بسیار زیاد مصرف بشه که اثرات بدی روی کبد داره. هستی می گفت اگه پدر و مادرها زودتر تشخیص بدهند و این هورمون درمانی از سنین پایین آغاز شود خیلی بهتر است و اثرات زیانبار کمتری دارد و همچنین اثرات منفی روانی آن کمتر است.

 امیرعلی می گفت به ما اجازه داشتن یک ان جی او نمی دهند و میگویند زیاد سر و صدا راه نیندازید، مگر شما چند نفرید؟ دویست سیصد نفر بیشتر نیستید! می گفت دکتر نوربالا( گمونم منظورش رئیس هلال احمر زمان خاتمیه یا برادرش که استاد دانشگاه علوم پزشکی شاهده) ، در جایی اشاره کرده که اثرات روانی جنگ بر زنان باردار باعث شده تعداد افراد ترنس در متولدین دوران جنگ افزایش زیادی داشته باشد( چون استرس در ترشح هورمونها اختلال ایجاد می کنه). که این حرف او باعث میشه مشکلات زیادی براش به وجود بیاد و از کار بیکار بشه.

هر پنج تاشون می گفتند حتا مسئولان و کارکنان اداراتی که رسما وظیفه رسیدگی به امور ترنسها را دارند هیچ شناختی از آنها ندارند و گاه حتی نگاه منفی به آنها دارند.

یک بحث تکان دهنده که مطرح شد قتلهای ترنس سکچوالها بود. شیلا می گفت مردی که بعد از انجام عمل با لباس زنانه رفت و آمد می کرده توسط 4 مرد به قصد تجاوز ربوده میشه و این 4 نفر وقتی لباسهایش را درمی آورند و می بینند زن نیست او را می کشند و 6 ماه بعد از دستگیری هر 4 نفر آزاد میشن.

 گاه با این فرض که این افراد حقه بازند و برای سواستفاده تغییر قیافه داده اند، برایشان مزاحمت درست می کنند و اذیت می کنند. امیرعلی می گفت در مدرسه خیلی بچه شروری بوده و از تیر بسکتبال بالا می رفته و دائم براش اخطار می رفته در خونه. می گفت اگه با بچه ها دست می دادم توبیخ می شدم چون می گفتند تو مثل پسرایی ، نباید با دخترا دست بدی( یاد یکی از همکلاسیهای دوران راهنمایی افتادم که دستهای زمخت و هیکل مردانه ای داشت و من از دست دادن باهاش حس خوبی نداشتم، یادمه بچه ها می گفتند قراره از سال بعد بره مدرسه پسرانه و دیگه هم ندیدیمش)

شیلا تئاتر خونده بود ولی می گفت نمی تونه برگرده به کار چون براش مشکل ایجاد میشه. سوگند مدرس زبان انگلیسی بود و وقتی داشت از مادرش کهع اونو طرد کمرده می گفت و از اینکه یک دختر چقدر به محبت مادر نیاز داره گریه ش گرفت و از کلاس رفت بیرون.

سامان می گفت شاگرد اول کل مدرسه بوده ولی چون نمی تونسته تو کنکور شرکت کنه از درس عقب مونده. می گفت:" از وقتی امیدوار شدم که جراحیم رو انجام میدم شروع کردم به خواندن درسها تا این چند سال را جبران کنم". می گفت چند بار با شک به اینکه اون یک پسره که اومده تو جمع دخترا  گرفتندش و حتی یکبار برای بردنش به مدرسه آمده بودند که خوشبختانه غایب بوده.

من درباره مدرسه ازشون پرسیدم و اینکه آیا سالها با جنس مخالف بودن و درس خواندن تاثیری در ارتباط بهتر با آنها و شناخت بهتراز آنها داشته یا نه، که همه بالاتفاق گفتند همینطوره. شیلا می گفت ما جنس برتریم. می گفت چون ما سالها در میان جنس مخالف خود زندگی کرده ایم کاملا روحیات و رفتارهای اونارو می شناسیم و اگه ازدواج کنیم هم بهتر رابطه برقرار می کنیم.

در آ[ر ازشون پرسیدم می دونید بسیاری از فمینیستها معتقدند بیشتر خصایص زن و مرد ساخته جامعه است نه چیزی مربوط به جنس آنها، و هستی و امیرعلی یکصدا و محکم گفتند نه! ذاتیه! امیرعلی گفت :"من در دوسالگی اولین عروسک را از پدر و مادرم هدیه گرفتم که بعد از دوساعت سرش را کندم و به مامانم گفتم مُرد و از مادرم قطار و ماشینم را خواستم". سوگند هم گفت همیشه سلیقه ش تو رنگ و لباس و بازی و .. مثل خواهراش بوده مثلا از رنگای قرمز و زرد خوشش می اومده یا دوست داشته دامن بپوشه.

در کل همه شون خیلی بااعتماد به نفس و مغرور بودند و خودساخته.

می گفتند خرج عمل حدود 50 ملیون میشه که بهزیستی فقط 5 ملیون تومان وام میده که اونم هزار تا بدبختی داره. شماره راهی رو به چندتاشون دادم هرچند کار زیادی از دستشون برنمیاد. اما قبلا یکیشون از وکلای راهی استفاده کرده و کارش راه افتاده بود.

بخش دوم

 

مرتبط:

جنسیت فراموش شده