از کِی؟

داشتم روزنامه دور لباسها رو که از اتوشویی گرفته بودم تا میکردم که چشمم به خبر "جزئیات وامهای دانشجویان دوره روزانه " افتاد.

"میزان وام های تحصیلی برای دانشجویان مجرد و متأهل زن ماهانه 150 هزار ریال، دانشجویان متأهل مرد که همسرشان دانشجو یا شاغل نباشد، 250 هزار ریال و برای دانشجویان متأهل مردی که همسرشان دانشجو باشد در صورت عدم دریافت حق تاهل به هر یک از زوجین جداگانه وام تحصیلی مجردی ماهانه 150 هزار ریال پرداخت می شود"

"برای دانشجویان متأهل مرد که همسرشان خانه دار است 300 هزار ریال، دانشجویان متأهل مرد نیز که همسرشان دانشجو باشد در صورت عدم دریافت حق تأهل به هر یک وام مسکن مجردی ماهانه 150 هزار ریال تعلق می گیرد"

تا جاییکه یادمه دوره ما اینطوری نبود و وام دخترا و پسرا برابر بود. حالا نمی دونم این تبعیض احمقانه از کی داره اعمال میشه.

تا کِی؟

ایها الناس! هزار تا مورد برای پیگیری تبعیض جنسیتی تو دانشگاها هست و من و چار نفر دیگه تو کمیسیون زنان نمی تونیم بیشتر از هشت تا هندونه با یه دست بلند کنیم. میشه یه تکونی به خودتون بدین ؟

دونه دونه به دانشگاهها زنگ می زنم که می خواهید واسه هشت مارس چیکار کنید؟

- هان؟ چی؟ هشت مارس؟
- به ما که مجوز نمیدن.
- انجمنمون تعطیله!
- می ترسیم اخراج شیم
- پارسال نذاشتن برنامه اجرا کنیم دیگه امسال نمیریم دنبالش

بهشون میگم لازم نیست شاخ غول بشکنید. دوتا مقاله، یه نشریه، یه فیلم فمینیستی ،یه برنامه کوچیک تو خوابگاه ، یه تریبون آزاد، هیچ کدوم نشد یه جعبه شیرینی بگیرید دستتون با چند تا شاخه میموزا بدید دست بچه ها بگید امروز روز زنه!!! چقدر انفعال چقدر توسری خوری؟ 

دوست عزیز علم و صنعتی که خودم دیدم داشتی با عجله می رفتی سر امتحان و خانوم دم در داد زد برگرد ! برگشتی یه چرخی زدی و سرتاپاتو ورانداز کرد و نگاه حقارت باری بهت انداخت و گفت مقنعتو بکش جلو

دوست عزیز ساکن خوابگاه دانشگاه کرمانشاه که گفتی فقط از ساعت ۳ عصر تا ۷ شب حق داری تلفن داشته باشی اونم فقط از طرف زنها و نمی تونی حتا با پدر و برادرت صحبت کنی و باید ده دقیقه بعد از اذان مثل مرغ برگردی خوابگاه

دانشجوی دانشگاه هنر که وقیحانه در ِ دانشگاهی را که با زحمت بهش راه پیدا کردی رو به روت بستند که برو مقنعه بخر و گرنه رات نمیدیم و بعد ازت اون تعهد احمقانه رو گرفتند که از این به بعد با مانتوی بلند و تیره و مقنعه و جوراب وارد دانشگاه بشی

دانشجوی دانشگاه شاهد که به خاطر دوستی با یک پسر خواستند از خوابگاه اخراجت کنند و تو تعهد دادی که دفعه آخرته

دانشجوی دانشگاه تهران که خوابگاهت معلّقه تا دیگه به سرت نزنه بری کلاس زبان و دیرتر از مرغای دیگه بری جا

خوابگاهیهای کوی دانشگاه که امضا جمع کردید که درب خوابگاه دیرتر بسته بشه و بعد ماموران دانشگاه به تک تک خونواده هاتون زنگ زدن که بیاین دخترتونو جمع کنید که می خواد شب نیاد خوابگاه

...

سیب زمینی که نیستید هستید؟ ککتون می گزه؟ براتون مهم نیست که مثل سفیه و صغیر باهاتون برخورد می کنند؟ تا کی صداتون درنمیاد؟