قهار چرندی!
عکس از مریم مجد
خاک بر سر مملکتی که افتخارش بافتن بزرگترین فرش دنیا باشه و به خاطرش بلندپایه ترین مقامات فرهنگی و اقتصادی کشور، یک روز از کار و وظیفه شون بزنن و بیان رونمایی!
مریم مجد میگه چهار تا زنی که از بافندگان این فرش بوده اند سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند و نمی تونستند فارسی حرف بزنند! زنای بیچاره ای که هیچ مهارت دیگه ای نداشتند و عمر و سلامتشونو گذاشتن واسه مسجد شیخ زاید! که البته اصلا مساله مهمی نیست و اینکه هنوز که هنوزه هواپیماهای ما اجاره ای و دست دوم و خارجی هستند هم مهم نیست!
( اون کرمی بدبخت تو بیمارستان معطل پول عملشه! )
پ.ن.با اینکه در کامنتها توضیحات بیشتری دادم لازم دیدم اینجا هم بگم.
خیلی عجیبه! یعنی حرف من انقدر مبهمه؟ من وقتی میگم این زنها بی سواد بودند چرا به ذهن بعضیا رسیده که من دارم این زنها رو تحقیر می کنم؟ به نظر خودم خیلی واضحه که منظورم اینه که برای یک کشور بیشتر از اینکه به این افتخار کنه که هر سال "بزرگترین فرش جهان" را ببافه و سال بعد باز خودش رکورد خودش رو بشکنه و باز بزرگترین فرش دنیا را ببافه تا بالاخره یک "بزرگترین" تو کارنامه خودش داشته باشه؛ باید از این شرمگین باشه که مردم کشورش بی سوادند و فقیر.
معروفیت فرش دستباف ایران هیچ وقت مایه افتخار فمینیستها نبوده و نیست. چون اون رو از مصادیق بارز ظلم علیه زنا می دونن. بیگاری و بیماری زنها و تجاوزهای مکرر و مکرری که در کارگاههای فرشبافی به دختران قالیباف میشه بخشی از دلایل اونهاست.
نمونه اش کار تحقیقی بود که در چند کارگاه قالیبافی در روستاهای ارومیه صورت گرفت و نشان داد که خانواده ها از بی پولی دختراشونو از پنج شش سالگی می ذارن قالیبافی و صاحبان کارگاه به آنها تجاوز می کنند ولی خانواده ها چون به اون پول نیاز دارن به روی خودشون نمیارن.
بهتره به جای اینکه به حاصل ذره ذره از بین رفتن زنان بی گناهامان افتخار کنیم و فخر بفروشیم از مغزهایمان استفاده بیشتری کنیم و یک دودوتا چارتای ساده بکنیم ببینیم واقعا این کشور هیچ چیز دیگری برای افتخار کردن نمی تونه داشته باشه؟
نه روسری نه توسری!