حتمن شنیده اید که اوباما  برخورد پلیس با مرد سیاهپوست را "احمقانه" خوانده بود و کلی سر این لفظ سروصدا به پا شد در امریکا. همان اوبامایی که اینقدر موقر و متین و مستدل حرف می زند و سعی می کند دل همه را به دست آورد و برای راه پیدا کردن به دل هر کس و هر ملت و قومیتی یک نکته مثبتی در آنها پیدا می کند. همان اوباما وقتی دست روی نقطه حساس و زخم کهنه اش می گذارند اینطور کنترل خود را از دست می دهد و تمام آداب دانی و سیاست خود را فراموش می کند و بعد هم به ناچار کمی حرف خود را تعدیل می کند چون زیر حمله قرار می گیرد و به عنوان رئیس جمهور کل یک کشور مجبور می شود "بی طرف" باشد هرچند به عقیده خودش نشان دادن بی طرفی واقعی همان حرفی باشد که زده.

این همان اتفاقی است که برای فمینیستها می افتد وقتی که با حرفی و جمله ای و حرکتی داغ دلشان تازه می شود که هنوز مردسالاری در عمق جامعه و در زیر ظاهر فریبنده قوانین رنگارنگ و دلخوش کننده جا خوش کرده و به کار خود ادامه می دهد ، ولی از سوی دیگران متهم به زن گرایی و مرد ستیزی می شوند و اینکه چون "زن" هستند در این گونه مسائل، بی طرفانه قضاوت نمی کنند.

این تجربه، در سطح پایین تر برای من بارها رخ داده است وقتی که از هزار راه منطق و استدلال روشن که مقابلم است کناره می گیرم و با یک "فحش" دلم را خنک می کنم. اتفاقن کلمه مورد علاقه من هم همان "احمقانه" است و حتمن خواننده های این وبلاگ هر از گاهی این کلمه را دیده اند. همیشه هم در کامنتها و نصیحتهای دوستان این را شنیده ام که منطقی تر باش و احساساتی عمل نکن. می بینید که بزرگترین و محبوب ترین سیاستمدار جهان هم وقتی زخم کهنه اش انگولک شود نمی تواند جز با "احمقانه" خواندن آن از آن عبور کند.

/*]]-->