بستگی
امروز رفتم پیش یه فالگیر و فال ورق گرفتم.
اول گفت: کسی رو دوست داری؟
گفتم نه. گفت همه خواستگارهاتو رد کردی. دیدم طفلی داره خیلی سوتی میده ، گفتم خانوم من ازدواج کردم. گلویی صاف کرد گفت ببین این چیزایی که میگم یا اتفاق افتاده برات یا اتفاق خواهد افتاد . اونایی که اتفاق افتاده رو بگو که بدونم. گفت: به شوهرت شک داری. و به من نگاه کرد. خواستم بدقلقی کنم وهیچ علامتی ندم ولی گفتم آره کمی. گفت خیلی با هم بحث می کنین و باز منتظر جواب من شد. گفتم آره زیاد. آروم و با تردید گفت : دعوای فیزیکی هم می کنید( طوری کلمه آخرو گفت که من نفهمم سوالی بود یا خبری) . گفتم نه .
گفت یکی از دخترای فامیل شوهرت که مخالف ازدواج شما بوده شوهرتو جادوکرده و تا این جادو شکسته نشه از بچه هم خبری نیست چون شوهرت اگه اینطور پیش بره، تو رو ول می کنه و میره سراغ یکی دیگه و علاقه ش به تو کاملا از بین میره و تا براش "بستگی" نگیری محبتش بهت برنمی گرده.
میگین بستگی چیه؟ یعنی چیزی که باعث بشه چشم و دلش رو همه زنای دیگه بسته بشه و فقط منو ببینه و دوست داشته باشه.
اینجا تو چشام نگاه کرد و منم بغض آلود و درمانده گفتم: شما بلدین دعای بستگی به من بدین؟؟؟؟؟؟؟؟
اون گفت خودش در بستگی دادن تخصص نداره ولی منو به همکارش معرفی می کنه. بستگی می تونه یه قفل باشه که به قول خانم غ برای زنان زیادی کارگشا بوده و مهر شوهراشون برگشته. به این قفل، دعا خونده میشه و باید تو آب روون انداخته بشه. چند تا از اون زنا این قفل رو تو سد کرج انداختند. می گفت یکیشون قفلو برده تا اونجا و وقتی پرت کرده افتاده کنار آب! طفلک بدشانس برگشته و یه قفل دعا شده دیگه رو گرفته و برده ؛ این دفعه درست نشونه گیری کرده و انداخته تو آب...
نه روسری نه توسری!