یکی از دوستانمون داره بچه دار میشه. چند وقت پیش هم خواهر دوستم زایمان کرد و اسمش رو گذاشتن روژین. این که اسم بچه رو کی انتخاب کنه برای من خیلی مهمه و شده یه معیار برای من که ببینم ظاهر آدما با باطنشون چقدر می خونه و چقدر دموکراتند. با همه کسانی که در شرف بچه دارشدن هستن ، از جمله این دو مورد، این بحث رو دارم که اسم بچه رو کی انتخاب کرده؟ اسم تمام خواهر و برادرهای منو بابام انتخاب کرده ( غیر از خواهر کوچیکم که اسمش مریمه) اسمهای شاهنامه ای برای پسرها ( فریدون و فریبرز) و اسم گل برای دخترا( نرگس و نسرین) . مامانم همیشه میگه دوست داشته اسم پسرش فرامرز باشه.
به این دوستان میگم انتخاب اسم برای بچه باید با مادر باشه. چون علاوه بر اینکه مادر باید نه ماه از زندگی معمولی محروم باشه و همه زندگیش رو با سلامت بچه تنظیم کنه و ... طبق قانون ما و خیلی کشورای دیگه، نام خانوادگی فرد اجبارا همون نام خانوادگی پدره. پس اینکه اسم کوچیک بچه رو مادر تعیین کنه چندان دور از انصاف نیست. به ویژه که اهمیت نام خانوادگی ، لااقل در سیتمهای حقوقی رایج ما خیلی بیشتره.
یادمه یه روز داشتیم با شیوا دولت آبادی صحبت می کردیم و هرچی دولت آبادی می شناختیم میپرسیدیم که چه نسبتی باهاش داره ( صدیقه دولت آبادی عمشه ولی با محمود دولت آبادی نسبتی نداره) . خلاصه آخر سر خودش یه دو نفرمهم دیگه رو اضافه کرد که فامیلشون دولت آبادی نبود ولی خویشاوندی نزدیکی باهاش داشتند. اما اونطور که من متوجه شدم در همون جمع زنونه ما که همه هم فمینیست بودند، جذابیت و اهمیت اون غیر دولت آبادیها به اندازه دولت آبادیها نبود، در موارد دیگر هم همین تفاوت رو دیدم.
یه روز، نیما اومد خونه گفت فلانی ازم پرسیده شما با آقای نامداری که فلان جا فلان کاره بوده نسبتی ندارید؟ و نیما گفته بود پسرش هستم، اون آقا هم کلی تحویلش گرفته بود ( و احیانا کارش رو زودتر راه انداخته بود). مادر نیما سالها معلم بوده. معلم نمونه. هر سال لااقل 30-40 نفر تو کلاسش درس خوندن و ازش چیزی یاد گرفتن، ولی آیا هیچ کدوم از اون شاگردا که خاطرات خیلی قشنگی از "خانم مهاجر" دارن اگه نیما رو ببینن ازش می پرسن شما چه نسبتی با خانم مهاجر دارید؟ و نیما می تونه دریافت کننده قسمتی از اعتبار و دینی باشه که خانم مهاجر به گردن شاگرداش داشته؟
هیچگاه فرزندان بزرگترین شاعران و نویسندگان زن اون توجه و احترامی رو که فرزندان مردان بزرگ از اون برخوردارند رو تجربه نمی کنند. نه به دلیل بی اهمیتی آن زنان؛ بلکه فقط به این علت که نام این فرزندان چیزی به یاد کسی نمی آورد.
سارا شریعتی می گفت در فرانسه وقتی منشور حقوق بشر رو نوشتند برای تاکید براینکه، انسانها همه با هم برابرند ، استفاده از القاب اشرافی مثل کنت و ... که اشاره به اشرافیت و پیشینه خانوادگی فرد می کرد رو منسوخ کردند و گاه حتی نام خانوادگی فرد رو نمی آوردند و فقط اسم کوچیک رو می گفتن، چون بعضی از فامیلها حتی بدون پیشوند و پسوند معرف اشرافیت و نجابت بودند.
واقعا عالی می شد اگه چیزی جز نام خانوادگی پدر برای تعیین هویت افراد بکار می رفت( با نام خانوادگی مادر یا ترکیبی از هر دو هم موافق نیستم، چون بالاخره نام خانوادگی مادر هم همان نام خانوادگی پدرش بوده والی آخر). مثلا همه آدمها رو با اسم کوچیک می شناختند و فقط برای کارهای رسمی و حقوقی از یک کد استفاده می شد.
این کار خوبیهای دیگری هم داشت: اول اینکه پدرها انقدر به پسر داشتن افتخار نمی کردن و از دختردار شدن نمی ترسیدند، ثانیا نابارور بودن برای مردان و نازا بودن برای زنان تا این اندازه مهم و استرس زا نبود. ثالثا خانواده ها امکانات خودشون رو به طور مساوی در اختیار پسر و دخترشون می گذاشتند، نه مثل بسیاری از خانواده های کنونی که سربلندی خودشون رو در گرو سربلندی پسرشون می دونن و همه امکانات خانواده رو برای موفقیت اون بسیج می کنند چون میگن " پسر نام خانواده رو بلند میکنه" .
نه روسری نه توسری!